قصه کودکانه «سارا کوچولو» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «سارا کوچولو دختری با ادب بود که به همه سلام می کرد و با همه با ادب برخورد می کرد»
داستان کودکانه «سرزمین کوتوله ها» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «تووی یه جنگلی که در اون یه عالمه درخت و گل بود. دختری به نام گل خندون. بعضی وقتها گل خندون یادش می رفت که چه کاری خوبه و چه کاری بود، برای همین اکثرا دوستاش از دستش ناراحت می شدند...»
قصه «پاندا کوچولو» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «تووی یه سرزمین دور چند تا پاندا زندگی می کردند. اونها مثل پانداهای دیگه پشمالو بودند و در جنگل بامبو زندگی می کردند تا اینکه اونها صاحب یه بچه کوچولو شدند...»
قصه «جیرجیرک هنرمند» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «در بیشه حشرات جشنی برپا بود. جشن پروانه کوچولو که تازه متولد شده بود. قرار بود هر یک از حیوانات یه هدیه ای برای جشن ببره...»
قصه «هم در آسمان هم در دریا» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «در روزگاران روی سخره ای در دریا پرنده ای لونه داشت. روزها درنا بر فراز دریا پرواز می کرد و با ماهیهایی که می گرفت شکم خود را سیر می کرد»
قصه «درخت خرما و بزی» برای بچه های نازنین با صدای «آنیتا روانبخش»؛ «در سرزمین آسورستان درختی بلند رسته بود که بنش خشک بود. برگهایی سبز داشت و میوههایی شیرین میآورد. روزی آن درخت بلند با بز جدال کرد که من بر پایه داشتههای بسیاری که دارم از تو برترم، از جمله آن هنگامی که میوه نو بر میآورم، شاه از میوههای من میخورد، از چوب من کشتی میسازند، از برگهایم جاروب میسازند، از من طناب میسازند تا تو را ببندند، سایهام در تابستان سایبان شهریاران است، آشیان پرندگان هستم و اگر مردم مرا نیازارند تا روز رستاخیز جاوید و سبز برجا میمانم»
قصه کودکانه «یک کلاغ چهل کلاغ» برای بچه های خوب «یکی بود و یکی نبود، غیر از خدای مهربان هیچ کس نبود. یه مرد مغازه داری بود که یک روز یک نفر به عنوان مشتری به مغازه این مرد اومد و یه سوالی ازش پرسید...»
قصه کودکانه «فیل کوچولو دماغت کو؟»؛ «یه روز فیل کوچولویی بود که با خودش گفت من می تونم این درخت را از جاش دربیارم. فیل کوچولو خرطومش را دور درخت پیچوند و با تمام قدرت زور زد...»
داستان قشنگ کودکانه «مرغابی ها و ماهی ها» تولید شده توسط ایران صدا «کنار رودخانه ای بزرگ چند مرغابی با هم زندگی می کردند. آن ها با ماهی های رودخانه دوست بودند و با هم بازی می کردند تا اینکه روزی...» تقدیم به بچه های نازنین
حکایت زیبای کودکانه « گردش حیوانات در صحرا» تولید شده توسط ایران صدا «در یک روستای سبز و قشنگ مرغی بود با جوجه ی کوچکش زندگی می کردند و مرغابی هم همسایه ی خوب آن ها بود. روزی آن ها به گردش رفتند...» تقدیم به بچه های نازنین
حکایت زیبای کودکانه «گربه و طوطی» تولید شده توسط ایران صدا «قصه گربه و طوطی که با هم دوست بودند و به خوبی با هم بازی می کردند اما گربه به طوطی طمع کرد و نتیجه کارش رو دید، اما چطور؟! بیاید با هم قصه رو گوش کنیم» تقدیم به بچه های عزیز
حکایت زیبای کودکانه «گاو شیر ده» تولید شده توسط ایران صدا «بهار تازه آمده بود و همه جا داشت سبز می شد. احمد کوچولو به همراه پدر و مادرش به روستایی که پدربزرگش در آن زندگی می کرد رفتند. روزی که احمد کوچولو از خواب بیدار شد به حیاط رفت و دید...» تقدیم به بچه های عزیز
حکایت زیبای کودکانه «کلاغ دوست داشتنی» تولید شده توسط ایران صدا «در این قصه ما بلبلی بود خوش صدا که همه از او و صدای زیبایش خوششان می آمد اما یک کلاغ بدجنسی هم بود که به بلبل حسودی می کرد و...» تقدیم به بچه های عزیز
حکایت زیبای کودکانه «میوه فروش و روباه و گرگ» تولید شده توسط ایران صدا «در روستایی کوچک یک مغازه میوه فروشی بود که صاحب آن پیرمرد مهربانی بود و پیرمرد گرگی داشت که از مغازه نگهداری می کرد...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
حکایت جالب کودکانه «كدو تنبل جادویی» تولید شده توسط ایران صدا «داستان کدویی است که به دست پسر بچه ای می افتد. پیرزن برای این که بتواند غذا بخرد تور می بافت و تورها را به پسر می داد تا به بازار ببرد و بفروشد. یک روز پسر بچه نتوانست تور را بفروشد و آن قدر ناراحت بود که پیرمردی متوجه او می شود و به اوکدو تنبل می دهد و تورش را می گیرد...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
قسمت اول داستان جالب کودکانه «پسرک حلوا فروش» تولید شده توسط ایران صدا «در زمان های خیلی قدیم مردی بود به اسم شیخ احمد که در شهر خودش به خوبی و خیر خواهی معروف شده بود. او مرد ثروتمندی بود که کم کم ثروتش رابه مردم بخشید...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
قسمت دوم داستان جالب کودکانه «پسرک حلوا فروش» تولید شده توسط ایران صدا «داستان مرد پولداری بود که به مردم کمک می کرد تا روزی که پولش تمام می شود. بعد از این که پولش تمام می شود از مردم پول گرفت تا باز هم به فقیران کمک کند...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان جالب کودکانه «کلاغ شیطون» تولید شده توسط ایران صدا «روی درخت بلندی، روی یک شاخه کلاغ شیطونی لانه ساخته بود. لانه ی کلاغ نزدیک خانه پریا کوچولو بود. بعضی وقت ها پریا با اجازه مادرش برای کلاغ پنیر می گذاشت...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
قسمت اول از داستان جالب کودکانه «کشاورز پیر» تولید شده توسط ایران صدا «پیر مرد زحمت کش و مهربانی در روستا با همسر و هفت دخترش زندگی می کرد. او یک زمین کوچک داشت که هر بار در آن چیزی می کاشت...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
قسمت دوم از داستان جالب کودکانه «کشاورز پیر» تولید شده توسط ایران صدا «فصل تابستان گذشت و پیرمرد سر زمین نرفت ولی فصل پاییز که رسید تصمیم گرفت به سر زمین برود تا شاید خرس نیاید...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان جالب کودکانه «کبوتران و عقاب» تولید شده توسط ایران صدا «قصه درباره همکاری چند تا پرنده با هم است. در این داستان کبوتر مهربان و دانا چندین فرزند دارد که منتظر است فرزندانش زودتر بزرگ بشوند ولی...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان زیبای کودکانه «کاکل زری قدم طلا» تولید شده توسط ایران صدا «سه خواهر در یک آبادی زندگی می کردند. دو تا از آنها صاحب خانه و دارا بودند ولی شوهر خواهر سوم وضع مالی خوبی نداشت. خواهر سوم آبستن هم بود و ویار آش رشته کرده بود و به پیش یکی از خواهر هایش رفت...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان زیبای کودکانه «بزغاله کوچولو» تولید شده توسط ایران صدا « بزغاله کوچولویی که تازه متولد شده بود شروع کرد به مکیدن شیر از مادرش. وقتی کاملا سیر شد رو کرد به مادرش و گفت که اینها چی هست که در سر شما هست؟» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان زیبای کودکانه «کلاغ باهوش» تولید شده توسط ایران صدا «کلاغی بود که به مسافرت رفتن علاقه زیادی داشت. کلاغ دوست داشت دیدنی های همه جا را ببیند...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
داستان زیبای کودکانه «خرس کوچولو» تولید شده توسط ایران صدا «خرسی در یک جنگل قشنگ یک خرس کوچک با مادرش زندگی می کرد. یک روز صبح که خرس از خواب بیدار شد دید مادرش هنوز خواب است...» تقدیم به بچه های خوب و نازنین
قصه زیبای کودکانه «قورباغه مغرور» تولید شده در ایران صدا «سال ها پیش چند حیوان با هم دوست و همسایه بودند. آن ها یک روز قرار گذاشتند که دسته جمعی به گردش بروند ولی وقتی به رودخانه رسیدند همه ایستادند...» برای بچه های خوب و نازنین
قصه زیبای کودکانه «قورباغه ی خوش باور» تولید شده در ایران صدا «کنار یک رودخانه ی پر آب ، یک خاله قورباغه زندگی می کرد که خیلی خوش باور بود و هر کس به او چیزی می گفت، حرف او را باور می کرد. یک روز حیوانات خواستند سر به سر او بگذارند...» برای بچه های خوب و نازنین
قسمت اول از قصه زیبای کودکانه «قفس» تولید شده در ایران صدا «امیر در یک کارگاه کفش دوزی کار می کرد و خیلی دوست داشت به مدرسه برود تا یک روز پسری را می بیند که می ترسید به مدرسه برود...» برای بچه های خوب و قشنگ
قسمت دوم از قصه زیبای کودکانه «قفس» تولید شده در ایران صدا «امیر که در کارگاه کفاشی کار می کرد خیلی دلش می خواست به مدرسه برود ولی چون فقیر بودند نمی توانست به مدرسه بود. اوستا جعفر صاحب مغازه، امیر را مسخره کرده بود...» برای بچه های خوب و قشنگ
قسمت سوم از قصه زیبای کودکانه «قفس» تولید شده در ایران صدا «امیر که از حرف اوستا جعفر ناراحت شده بود به سمت خانه شان راه افتاد، در راه پسری را دید که می خواستند او را به مدرسه ببرند ولی او می ترسید و...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «دی دی دیرکن» تولید شده در ایران صدا «صبح روز بعد، دایی لیلی به خانهی آنها آمد. مادر گفت: لیلی به داییجان سلام کن! اما لیلی سرش را برگرداند و با بیادبی گفت: نمیتوانم، نمیخواهم، سلام کنم! مادر به دایی جان نگاه کرد و گفت: میبینی چه قدر لجباز شده؟ نمیدانم با او چهکار کنم! داییجان لبخندی زد و گفت: اما من میدانم!...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «دی دی دیرکن» تولید شده در ایران صدا «دیدی همیشه دیر میکرد. او به همه جا دیر میرسید. صبحها دیر از خواب بیدار میشد. بنابراین دیرتر از بقیهی بچهها به مدرسه میرسید. غذای دیدی همیشه سرد میشد، چون او آخرین کسی بود که سر میز غذا مینشست. دیدی، هر کاری را تا آخرین لحظه طول میداد حتی ...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «بوبی بوگندو» تولید شده در ایران صدا «یک روز صبح، مادر به اتاق آمد تا بیدارش کند. اما ناگهان جلوی بینیاش را گرفت و گفت:"پیف!...چه بوی بدی میآید!" او همه جای اتاق را گشت و بو کشید. حتی زیر تخت و کمد بوبی را هم نگاه کرد اما...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «یوز حنایی» تولید شده در ایران صدا؛ نویسنده: محمد رضا یوسفی «شکارچیها از هر طرف، با تفنگهای پر از گلوله به یوز حنایی نزدیک میشدند. یکی از آنها تیری شلیک کرد، تیر به سنگی در کنار یوزحنایی خورد، او از جا پرید و و حشتزده فرار کرد. دو شکارچی فریاد کشیدند و دویدند...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «مافی و سفر به ماه» تولید شده در ایران صدا «در یک جنگل قشنگ حیوانات زیادی زندگی می کردند. آن ها زندگی خوبی داشتند. ولی یک روز اتفاقی افتاد که همه ی حیوانات ناراحت شدند...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه زیبای کودکانه «مار بدجنس» تولید شده در ایران صدا «در یک جنگل قشنگ حیوانات زیادی زندگی می کردند. آن ها زندگی خوبی داشتند. ولی یک روز اتفاقی افتاد که همه ی حیوانات ناراحت شدند...» برای بچه های خوب و قشنگ
قصه قشنگ کودکانه «الاغه و کلاغه» نویسنده: اسد الله شعبانی؛ گوینده: خانم آزاده آل ایوب «الاغه علفش را خورد. آبش را هم نوشید تووی علفها غلتی زد و با خوشحالی آواز خواند: عرعر... بعد هم از جایش بلند شد و گفت: حالا باید بروم کمی گردش کنم. آن وقت از تپه ای که تووی علفزار بود، بالا رفت. آن طرف تپه چند درخت بود. وی درختها کلاغها لانه داشتند کلاغها و کلاغکها پای درخت جمع شده بودند و غذا می پختند...» منبع: ایران صدا
قصه قشنگ کودکانه «فیل در جنگل» تقدیم به بچه های خوب عزیز «داستان فیل عظیمالجثهایه که در جنگل راه میره و هیچ توجهی به حیوونای کوچیکی که ممکنه زیر گامهای اون له بشن و آسیب ببینن نداره! اما بز و مار و موش تصمیم میگیرن تا فیل جنگل رو ادب کنن...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «فیل پودینگی» تقدیم به بچه های خوب عزیز؛ گوینده: اعظم حبیبی «قراره سری بزنیم به یه سیرک و بریم سراغ قصه فیل، اما این فیل با فیلهایی که شما تا به حال تووی تلویزیون دیدید خیلی فرق داره، میپرسید چه فرقی؟ داستان رو گوش کنید تا خودتون متوجه بشید» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «پهلوان» تقدیم به بچه های خوب عزیز «در زمان های قدیم باغبان جوان و نیرومندی زندگی می کرد به اسم یارمحمد. یار محمد خیلی دوست داشت پهلوان شود...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «حلزون قهوه ای» تقدیم به بچه های خوب عزیز «داستان حلزونی که رنگ صدفش قهوه ای است. یک روز بعد از این که باران قطع می شود حلزون از صدفش بیرون می آید...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «پروانه مهربان» تقدیم به بچه های خوب عزیز «پروانه قشنگی در یک باغ زیبایی زندگی می کرد و هر روز صبح با گلها صحبت می کرد و برایشان قصه می خواند. گلها هم خیلی پروانه مهربان را دوست داشتند تا اینکه یک روز در باغ باز شد...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «غازها» تقدیم به بچه های خوب عزیز «در کنار رودخانه ای چندغاز زیبا که بسیار اهل کار و تلاش بودند و خیلی هم با هم دوست بودند زندگی می کردند. در کنار رودخانه مردابی بود که در آن جا هم تعدادی غاز با هم زندگی می کردند، غازها بسیار تنبل بودند...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «گوساله شکمو» تقدیم به بچه های خوب عزیز «در روستایی گوساله شکمویی زندگی می کرد که فقط شیر مادرش را می خورد. همسایه های خانم گاوه بخاطر گوساله شکمو او را مسخره می کردند. تا یک روز ...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «نفرین مادر» تقدیم به بچه های خوبی که احترام پدر و مادرشان را حفظ می کنند «داستان درباره مادری است که پسر خیلی شیطونی داشت و به حرف مامانش گوش نمی کرد به حدی که دیگه مادرش اون را نفرین کرد که ...» منبع: ایران صدا
داستان زیبای کودکانه «غذای مورچه ها» تقدیم به بچه های خوب «در یک جنگل سبز و قشنگ حیوانات زیادی زندگی می کردند که وقتی صبح می شد همه دنبال غذا می رفتند. یک روز مورچه خانم و بچه هایش به دنبال غذا رفتند...» منبع: ایران صدا