داستان هاي كودكان

لطفا منتظر باشید ...
پنهان کردن پلیر
صوت تبیان بارگذاری صوت
آلبــــوم
تک فایــــل
ویدئوهــــا
تعداد نتایج : 62
حکایت پندآموز کودک با عنوان «دزد اموال»؛ تهیه شده در صدا و سیمای مهاباد «روزی مردی رو به دربار خان زند می آورد و با ناله و فریاد می خواهد كه كریم خان را فورا ملاقات كند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان زند دستور می دهد كه مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان می رسد. خان از وی می پرسد كه چه شده مرد كه چنین ناله و فریاد می كنی؟...» (1:19)
01':19''
3877
3
0
قصه کودکانه زیبا و شنیدنی برای گل های عزیزی که قصه دوست دارند «سال ها پیش از این تووی شهر قشنگی یه بازرگانی زندگی می کرد. بازرگان قصه ما یه طوطی داشت، اون طوطی رو از هندوستان خریده بود» (3:15)
03':15''
5089
-2
0
قصه ای برای کوچولو های نازنین «در جنگلی زیبا و سر سبز حیوونای زیادی کنار هم زندگی میکردن، در کنار این حیوونا پروانه های زیبائی زندگی میکردند» (4:15)
04':15''
20220
-2
0
قصه کودکانه زیبا با نام «اردک شکمو و مزرعه سبز» برای بچه های دوست داشتنی «در مزرعه ی سرسبز و بزرگی که اطراف اون با گل های آفتاب گردان پوشیده شده بود. لوبیا های سبز و توت فرنگی های زیاد هر روز صبح با طلوع خورشید خنده کنان با هم آواز میخوندن» (5:03)
05':03''
14540
2
0
قصه کودکانه شنیدنی برای نوگلان عزیز «روزی در کنار یه چمنزار بزرگ و سرسبز الاغی در حال چریدن بود که ناگهان گرگ گرسنه ای به طرف او حمله کرد» (1:56)
01':56''
24050
1
0
قصه کودکانه زیبا با نام مرغ باهوش برای نازگل های کوچولو «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکش نبود. توی جنگل بزرگ، میون حیوونا مرغی زندگی می کرد. خانم مرغه باهوش و زرنگ بود...» (4:09)
04':09''
10551
2
0
قصه زیبایی برای نوگلان عزیز «در علفزار زیبایی مورچه ی کوچکی زندگی می کرد، اون یه روز دونه بزرگی دید که از روی درخت به زمین افتاده. دونه رو روی دستاش بلند کرد و به راه افتاد...» (4:27)
04':27''
3499
1
0
قصه کودکانه زیبا با نام خرگوش باهوش برای بچه های ایران زمین «یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود، یه جنگلی بود که سر سبز بود و حیوونای زیادی اونجا زندگی میکردن...» (4:29)
04':29''
6385
3
0
قصه کودکانه ناز و شنیدنی با نام کلاغی با پر های زیبا برای عزیزان دوست داشتنی «یک روز صبح که نور خورشید جنگل رو از خواب شبانه بیدار کرد در گوشه ای از جنگل صدای گفتگو پرندگان به گوش می رسید...» (3:25)
03':25''
7967
6
0
قصه زیبا و شنیدنی برای بچه های دوست داشتنی «روزی روزگاری توی دشت بزرگ درختی بود، در نزدیکی این دختر یه کلبه چوبی بود، یه پدر و مادر با پسر کوچولوشون زندگی میکرند، بچه ها! درخت قصه ما پسر کوچولو رو خیلی دوست داشت...» (5:08)
05':08''
16153
9
0
قصه کودکانه دوست داشتنی برای آموزش سلام دادن به بچه ها «پیشی کوچولو که تازه از خواب نازش بیدرا شده بود، اومد کنار پنجره و پرده رو کنار زد، خورشید خانم به پیشی لبخند زد، پیشی گفت: سلام خورشید خانم، صبح بخیر....» (2:41)
02':41''
7211
2
0
کتاب گویای شنل قرمزی نویسندگان: برادران گریم با اجرای پروین محمدیان «روزی روزگاری در یك دهكده كوچك، دختر كوچولویی بود كه همه دوستش داشتند او در قلب مردم جا داشت. مادر بزرگ دخترك كه به بچه ها خیلی علاقه داشت، روز تولدش به اون شنل زیبایی هدیه كرد» (17:18)
17':18''
136629
22
0
داستان زیبایی برای كودكان خوب «یه موش كوچولو بود كه با مادر و پدرش تووی یه جنگل قشنگ زندگی می كردند، موش كوچولو اسمش پنبه بود، پنبه خیلی شیطون و بازیگوش بود، اون هر روز كه از مدرسه می اومد شروع به شیطنت و بازی می كرد» (12:26)
12':26''
52296
11
0
قصه خوب كودكانه «در كنار یك كوه بلند دشت سر سبز و خرمی وجود داشت، در وسط این دشت شهر بزرگی بود به نام شهر حیوانات، حیوانات زیادی توی این شهر زندگی می كردند و برای خودشون خونه ساخته بودند، كار می كردند و به هم دیگه كمك می كردند، یه گوشه شهر مدرسه ای بود كه حیوونا به اونجا می رفتند و خرگوش دانا به اونها درس یاد می داد» (10:34)
10':34''
31236
13
0
کتاب گویای «مهمانهای ناخوانده» نویسنده: فریده فرجام «در یك ده كوچك پیرزنی زندگی می كرد، این پیر زن یه حیاط داشت و یه درخت اندازه یه چوب كبریت، پیرزن خوش قلب و مهربون بود و بچه ها خیلی دوستش داشتند یه روز غروب وقتی آفتاب از ده پرید و خونه ها تاریك شد، پیرزن چراغ را روشن كرد» (15:32)
15':32''
49045
9
0
قصه «نی نی بداخلاق»؛ «نی نی دختر كوچولوی شش ساله ای بود كه با بقیه هم سن و سالهای خودش فرق می كرد، اون همیشه اخماش تو هم بود و غرغر و می كرد و همیشه در حال قهر و جیغ و داد بود» (19:25)
19':25''
107916
19
0
قصه خوب كودكانه «موشی و جیك جیكی»؛ «موش كوچولوی قصه اسمش موشی بود، اون پسر مهربون و حرف گوش كنی بود، موشی هر روز توپش را برمی داشت و می رفت جنگل و با دوستاش بازی می كرد» (9:51)
09':51''
15431
3
0
قصه زیبای «آقا خرگوشه خیلی باهوشه»؛ «چندین سال پیش تووی یه جنگل سبز و پر درخت حیوونهای زیادی در كنار هم زندگی می كردند. میون این حیوونا یه خرگوش هم بود كه گوشهای درازی داشت با دندونهای سفید، خودش هم سفید بود. این آقا خرگوشه دوست داشت كه قدرتمند باشه» (17:15)
17':15''
28424
8
0
قسمت اول كتاب صوتی «علیمردان خان پسر بی ادب و بی هنر عباس قلی خان»؛ نویسندگان: ونداد فتوتیان، سعید رزاقی؛ «علیمردان خان سنبل بچه های لوث وننر و دردونه ای است كه به علت نازهای بیش از حد پدر و مادر، بچه های بی ادب و از خود راضی به بار میان» (29:24)
29':24''
33725
13
0
قسمت دوم كتاب صوتی «علیمردان خان پسر بی ادب و بی هنر عباس قلی خان»؛ نویسندگان: ونداد فتوتیان، سعید رزاقی؛ «داشت عباس قلی خان پسری / پسر بی‌ادب و بی‌هنری / اسم او بود علی مردان خان / کلفت خانه ز دستش به امان» (29:28)
29':28''
71102
16
0
كتاب صوتی «گربه های اشرافی و گربه های زیر شیروانی»؛ مترجم: حسین رحیم خانی؛ با اجرای گروه سوپر اسكوپ؛ «گربه ای نازپرورده به همراه سه بچه اش، ماری، برلیوز و تواوز، در قصر بزرگ مادام آدلاید، به همراه ادگار مستخدم مادام، زندگی اشرافی ای را می گذراندند. مادام آدلاید برای جورج، وکیل خانوادگی شان، وصیت می کند که ادگار از گربه های دلبندش تا پایان عمرشان مراقبت کند و بعد از مرگش وارث تمام ثروتش شوند. اما ادگار…» (28:53)
28':53''
83402
14
0
كتاب گویای «ماجراهای سندباد»؛ با اجرای گروه سوپر اسكوپ؛ «این داستان در قصه‌های هزار و یکشب هم گنجانده شده و به میان عربها هم راه یافته است و اروپاییان آن را از ایشان گرفته اند. داستان سندباد امروزه سوژه چندین فیلم سینمایی و پویانمای گوناگون در جهان شده است. قصه از این قرار است كه سندباد با گروهی از تاجران دریا كه عازم دریا بودند تا اجناس خیلی زیادی را خرید و فروش كنند همسفر شد و در این بین حوادثی برایش اتفاق افتاد» (23:21)
23':21''
47883
9
0
كتاب گویای «آوازه خوان شهر قصه»؛ با اجرای گروه سوپر اسكوپ؛ «خیلی خیلی سال پیش توی یك ده / یه ارباب و زنش خونه ای داشتند / توی خونشون خودشون بودند و خر، چه خری! / یك خر كاری و فعال و زرنگ / اسم اون سفتر بود / صبح تا شب كار می كرد» (24:58)
24':58''
36143
6
0
كتاب صوتی«راز پنهان»؛ برداشتی از كتاب «مثنوی معنوی»؛ گوینده: مریم شریف رضویان؛ «ظهر یه روز تابستون، صالح در خونه كوچیك و محقر خودشون مشغول عبادت و راز و نیاز با خدا بود. كودكان لاغر و رنگ پریده اش از شدت گرسنگی به خواب رفته بودند. صالح دستهاش را به طرف آسمون بلند كرد» (17:32)
17':32''
5926
2
0
كتاب صوتی «قصه پینوكیو» داستانی ایتالیایی نوشته کارلو کلودی در قرن نوزدهم است. «در یه دهی در ایتالیا پیرمرد نجاری به نام ژپتو زندگی می كرد. در یكی از روزها ژپتو عروسكی چوبی درست كرد. او هیچ كس را نداشت به عروسك نگاه كرد و با خودش گفت: ای كاش این عروسك یه پسر واقعی بود» (10:31)
10':31''
37125
9
0
كتاب صوتی كودك «لاک پشت بی وفا» از کتاب کلیله و دمنه؛ «روزی روزگاری در سرزمین سرسبز و زیبا، گروهی میمون در كنار هم زندگی میكردند. میهونها پادشاهی باهوش و توانا داشتند به نام دانا، تا اینكه دانا پیر شد و او دیگر نتوانست به خوبی گروه میمونها را اداره كند. میمونها فكر كردند كه یكی از جوانان باهوش گروه را به جای دانا انتخاب كنند» (13:00)
13':00''
10515
2
0
كتاب گویای «چكمه»؛ نوشته هوشنگ مرادی کرمانی؛ «مادر لیلا روزها لیلا را می گذاشت پیش همسایه و می رفت سركار. مادرش توی خیاطی كار می كرد و لیلا با دختر همسایه بازی می كرد. اسم دختر همسایه مریم بود. لیلا و مادرش در یكی از اطاقهای خانه مریم اینا زندگی می كردند» (18:55)
18':55''
7282
5
0
قسمت اول كتاب گویای «چه كسی پنیرم را برداشت؟»؛ نویسنده: اسپنر جانسون؛ مترجم: سید رضا افتخاری؛ «در این داستان چهار شخصیت تخیلی وجود دارند، «اسنیف» و «اسکری» که دو موش هستند و دو انسان کوچک شده «هم» و «ها». این چهار شخصیت جنبه های پیچیده درونی ما را بدون در نظرگرفتن سن، جنسیت، نژاد یا ملیت نشان میدهند. هرکس از ما میتواند مانند یکی از این ها عمل کنند. مثل اسکری که به سرعت عمل میکند و اقدامی سریع دارد یا مثل «هم» که از تغییرات در فرار است. چرا که میترسد تغییرات همه چیز را خراب کند و ریسک نمیکند.» (30:35)
30':35''
10559
4
0
قسمت دوم كتاب گویای «چه كسی پنیرم را برداشت؟»؛ نویسنده: اسپنر جانسون؛ مترجم: سید رضا افتخاری؛ «هاو اظهار داشت كه بهتر است دیگر از اظهار چون و چرا دست برداریم و برای یافتن پنیرهای جدید راه بیفتیم. هم پاسخ داد: نه من دیگر به آخر خط رسیده ام» (31:57)
31':57''
31082
1
0
قسمت سوم كتاب گویای «چه كسی پنیرم را برداشت؟»؛ نویسنده: اسپنر جانسون؛ مترجم: سید رضا افتخاری؛ «تغییر اتفاق افتاد و اونها پنیرها را به دست آوردند و آنها پنیرها را با خود بردند» (24:31)
24':31''
7585
1
0
كتاب صوتی كودكانه «کلاغ دانا از كتاب کلیله و دمنه»؛ نویسنده: موسسه فرهنگی طاهر؛ «ماجرای این کتاب درباره کدورت بین جغدها و کلاغ‌ هاست. جغدها یکبار به کلاغها حمله ور شده خسارات زیادی به آنها وارد ساختند که در پی آن یکی از وزرای باهوش پادشاه کلاغها چاره ای می اندیشد و به طریقی هوشمندانه در جمع جغدها نفوذ می کند و مدتی را با آنها سپری می کند. او پس از اطلاع کافی از وضعیت زندگی جغدها به میان کلاغها بر می گردد و نقشه هوشمندانه خود را مطرح می کند» (19:44)
19':44''
24047
5
0
کتاب صوتی كودكانه «غازها» از انتشارات خشایار «كنار رودی پرآب چند تا غاز سفید و تمیز با گردنهای دراز این ور و اون ور می پریدند. روز كه می شد می رفتند دنبال كار و شب كه می شد توی خونه می خوابیدند» (14:19)
14':19''
7054
-1
0
کتاب صوتی كودكانه «کره اسب و رودخانه» نوشته: مینگ یانگ «در دهی كه میون كوهها و رودهاست اسبهای زیادی زندگی می كردند. مردم ده از این اسبها برای شخم زدن و كشیدن گاریهاشون استفاده می كردند.روزی یكی از این اسبها كره ای به دنیا میاره» (6:31)
06':31''
16226
1
0
كتاب گویای «جغد و داركوب»؛ نویسنده: برایان ویلد سمیت؛ مترجم: مجید عمیق؛ «توی یه جنگل داركوبی بود كه داخل تنه درختی زندگی می كرد. اون شبها می خوابید و روزها كار می كرد. روزی از روزها جغدی از راه رسید و روی درخت كناری اون لانه ساخت و جغد شبها تا صبح بیدار بود ولی روزها می خوابید و داركوب از خواب بیدار می شد و نوك می زد» (7:07)
07':07''
21783
2
0
قصه کودکانه "اولین امتحان" درباره حضرت علی(ع) با صدای مریم نشیبا «یک شب حضرت محمد(ص) پسر عموی ده ساله اش حضرت علی(ع) را صدا زد و از او خواست که همراه با او نماز بخواند. حضرت علی (ع) که ده سال بیشتر نداشت وضو گرفت و آماده نماز خواندن شد» (13:27)
13':27''
19094
9
0
داستان کودکانه "نسيم" و اتفاقاتي جالب که نسيم از آنها تعريف مي کند قصه آهويي که زخمي شده بود، قصه پرستوي کوچک و... کاري از موسسه رسائل (27:05)
27':05''
17033
-2
0
قصه جذاب گربه کوچولویی که پرواز را خیلی دوست داشت اما... (3:57)
00':00''
26166
5
0
داستان قورباغه هایی که به حق خودشان قانع نبودند (2:18)
00':00''
8272
-1
0
قصه کوکانه «عرفان کوچولو صبح که از خواب بیدار شد دید مادرش در خانه نیست. عرفان به دنبال مادرش می گشت که متوجه شد از حیاط صدا می آید، عرفان به حیاط می رود و متوجه می شود امروز عید قربان است...» (11:51)
00':00''
16133
26
0
قصه جالب کلاغی که می خواست مثل عقاب شود (2:44)
00':00''
5174
3
0
قصه کودکانه «دوست بانمک و دوست شیرین» از برنامه آی قصه قصه قصه با اجرای خانم نشیبا (13:18)
00':00''
6545
4
0
داستان مورچه و جیرجیرکی که به فکر آینده اش نبود و بازی گوشی می کرد (7:06)
00':00''
25642
-1
0
«در کشوری آفریقایی قبیله ای بزرگ زندگی می کردند. قبیله ای که همه مردمانش با یکدیگر دوست بودند و سعی می کردندکه با دیگران هم مهربان باشند. مردم این قبیله رئیسشان را خیلی دوست داشتند. تا اینکه . .» با صدای: مریم نشیبا " برنامه آی قصه قصه کاری از : گروه جامعه و زندگی رادیو" (13:24)
00':00''
5592
2
0
قصه کودکانه "بز بازیگوش"«پسر کوچک چوپانی بود که گوسفندان زیادی داشت. اما بین گوسفندان او، بز بازیگوشی هم بود که به حرف پسرک چوپان گوش نمی‌داد و هر جایی که دلش می‌خواست می‌رفت»(12:05)
00':00''
21811
3
0
کتاب کودکانه گویای " نی نی اومد به دنیا " (نویسنده بنفشه رسولیان بروجنی)، نی نی کجاست؟ همین جا / تکون تکون می خوره / خوشحال و شاد و خندون / دکتر به بابا گفته / حالا دیگه وقتشه / وسایل نی نی جون / لطفا فراموش نشه ... (3:46)
00':00''
75142
2
0
"کتاب کودکانه گویای "" حسنی یه دسته گل میشه "" (نویسنده احسان سیاه جمسی)، توشهری از همین دیار/ تو کوچه ای از کوچه هاش / خونه ای بود با بچه هاش / تو اون خونه آی بچه ها / بود حسنی قصه ما / حسنی ما خواهری داشت / پدر که نه مادری داشت . . . (5:18) "
00':00''
7750
-1
0
قصه قشنگ عیدی گلی کوچولو « گلی کوچولو که در تمام ماه رمضان روزه ی کله گنجشکی گرفته بود تصمیم گرفت در روز عید فطر روزه ی کامل بگیرد» (9:34)
00':00''
6638
1
0
قصه خورشید خانم و مدادهایش «خورشید خانم شب گذشته قبل از این که بخوابه، یکی از مدادهاش رو شکسته بود و پاک کنش رو هم نصف کرده بود. اون وقتی می خوابه خواب عجیبی می بینه. حالا باهم بریم تا ببینیم چه خوابی دیده!» (7:14)
07':14''
6401
3
0
قصه های خوب برای بچه های خوب ، عاقبت تنبلی«در دامنه ی کوه بلندی دشتی زیبا بود که در آن حیوانات قشنگی زندگی می کردند. از بین تمام حیوانات گنجشک و سنجاب خیلی مهربان بودند و به همه کمک می کردند» (12:45)
00':00''
13715
2
0
قصه وزیر طمعکار که به دنبال پاسخ این سوال بود که بدترین چیزها چیست؟ (03:33)
00':00''
2217
0

هنرمندان