داستانی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین «ناصر رفیعی» :« ابوبصیر می گوید شخصی به امام باقر علیه السلام رسید و عرض کرد فلانی در حال جان دادن است. حضرت سریع نزد محتضر رفت ولی او جان داده بود و حضر تاصف خورد که چرا زودتر نرسیدیم تا او را هدایت کنم. چون او از خوارج بود و میخواستم او از نظرش برگردد و امیرالمومنین امام علی(ع) را قبول کند.»
حکایتي آموزنده از حجت الاسلام و المسلمين «ناصر رفیعی» :«کمیل می گوید، شبی با حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) در کوچه ای رد می شدیم، صدای صوت قرآنی را شنیدیم که به قدر زیبا بود که منایستادم. حضرت فرمود بیا برویم. این صوت، لقلقه زبانش است. در جنگ نهروان وقتی از بین کشته ها عبور می کردیم، حضرت به جنازه ای از خوارج اشاره کرد و فرمود این همان شخصی است که آن شب از صدای زیبایش متعجب شده بودی»
داستانی شنیدنی از آیت الله «حسین مظاهری» پیرامون «تا وقتی خوارج کاری نداشتند، حضرت هم با اینها کاری نداشت. ولی کار بجایی رسید که خوارج شکم زنی را پاره کردند و بچه اش را از شکمش بیرون کشیدند به خاطر اینکه شوهرش محب امیرالمومنین امام علی(ع) بود.»
استاد در بخش سوم سخنرانی به بحث خوارج و چگونکی رفتار حضرت با آنها می پردازد، سپس ممیزات و اصول اعتقادی خوارج را بیان و به چرایی شهادت حضرت توسط خوارج می پردازد(33:10)