مداحی محرم 97 با صدای «محمود کریمی» [شب ششم] [روضه]
حس حزنی غریب دارم مناز دم صبح بی قرارم مناینکه امروز اگر ظهور کنیفصل پاییز یا بهارم منشرم دارم که قافل از شده امبه خود بی خودم دچارم منناحیه خوانده ام که فرمودیبر دل خویش داغ دارمگفته ای در مصیبت جدمروز و شب اشک اگر ببارم منگر مبدل شود به خون اشکمباز همواره در شرارم منآمده ام پا به پات گریه کنمدست بر سینه میگذارم مناز تو امروز اذن میخواهمروضه ای بر زبان بیارم منچون غم شاه کربلا حسن استهر یتیمی ز مجتبی حسن استسیزده ساله بود عالم بودواقف بر همه عوالم بودقلب خود را سپرده بود به عشقدر وجودش حسین حاکم بودفقه احلی من العسل از اوستمرجع اعظم اعاظم بودقمر نجمه بود و شمس جهاننجم زیبای آل هاشم بودمیشود گفت قاسم ابن حسینهمه جا با حسین دائم بودهر چه غیر از حسین و دور حسیندر دل و دیده اش مزاحم بودعلی اکبر عموی هشت امام دایی هشت امام قاسم بودرخت او بهترین غنائم بودهمه ی دهر تحت فرمان اش جان عباس بسته بر جانشکنج لب های حور زد تبخالمثل تیر از کمان جهید غزالنیمی از صورتش نهان در ابرنیمه ی دیگرش شبیه خیالخود تمثال حضرت مولاهر که از دیگری نمود سوالکیست این طفل پاسخش گفتنمیوه حیدر است اما کالتیغ خود در آسمان چرخاندلرزه انداخت بر سه تیغ جبالنعره زد لحظه ای انا ابن حسنکل لشکر زهیبتش شد لالزد به لشکر سپاه کفر رمید آنچنان رمد شیر از شغاللحظه ای بعد گفت با ازرقگر ندیده ایی درست چشم بمالبعد از این نوچه هات نوبت توستتیغ من آتش قیامت توستمرد ازرق به وقت آمدنشلحظه ی نقش بر زمین شدنشگفت با خود که این چه بود چه شدتیغ کی رد شدست از بدنشزد به قلب سپاه شیر جوانجلوه گر شد حسین و حسنشبارش سنگ شد شروع و عمودید افتاد گوهر یمنشدید عمویش به زیر دست و پادر دل خاک دست و پا زدنشدید شد پایمال مرکب هاپر جای هلال شد کفنشبدنش ظاهرا که سالم بودمثل زهرا شکسته بود تنشسر چو اکبر به این تفاوت کهلگد اسب خورده بر دهنشزخم هر چه به روی او خوردهقبل از او بر دل عمو خورده;