قصه های معصومین

لطفا منتظر باشید ...
پنهان کردن پلیر
صوت تبیان بارگذاری صوت
آلبــــوم
تک فایــــل
ویدئوهــــا
تعداد نتایج : 54
داستانی کودکانه با عنوان «اولین امتحان» درباره حضرت امام علی (علیه السلام) «یک شب محمد(ص) پسر عموی ده ساله اش علی(ع) را صدا زد و از او خواست که همراه با او نماز بخواند. حضرت علی (ع) که ده سال بیشتر نداشت وضو گرفت و آماده نماز خواندن شد...» منبع: ایران صدا (11:22)
11':22''
25120
14
0
حکایت زیبای کودکانه با عنوان «پول با برکت»؛ «روزی علی بن ابی طالب (ع) از طرف پیغمبر اکرم (ص) مامور شد تا از بازار پیرهنی بخرد. او پیرهنی به قیمت دوازده درهم خرید ولی پیغمبر فرمودند من این پیراهن را نمی پسندم، پیراهنی ارزان تر از این می خواهم...» تهیه شده در ایران صدا (8:19)
08':19''
18340
6
0
داستان کودکانه با نام «زره حضرت علی(ع)» تقدیم به بچه های خوب «آورده اند كه در خلافت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) زره حضرت گم شد و بعد از مدتی حضرت آن را در دست یک مسیحی دید و فرمود که این زره برای من است. اما مرد مسیحی این را انکار کرد و با همدیگر نزد قاضی رفتند...» (1:59)
01':59''
10881
9
0
داستان کودکانه «قصه بچه های کربلا» در وصف حوادث عاشورا با زبان کودکی «کاروان به کربلا رسید. شترها زانو زدند. بچه ها از روی شترها و اسبها پیاده شدند. بزرگترها خیمه ها را برپا کردند. بچه ها خیلی خوشحال شدند چونکه امروز تووی خونه های چادری می خوابند...» تهیه شده در شبکه ماهواره ای هدهد تی وی (1:51)
01':51''
39659
5
0
داستان کودکانه «بهترین عموی دنیا» که در وصف حضرت ابوالفضل (علیه السلام) بیان می شود «عموی من یک ورزشکار قوی است و من هم او را بسیار دوست دارم. یک روز به او گفتم که تو بهترین عموی دنیا هستی و او جواب داد: نه من بهترین عموی دنیا نیستم، اما بهترین عموی دنیا را می شناسم ...» تهیه شده در مرکز استانی ایلام (2:53)
02':53''
24070
3
0
قصه زیبای کودکانه با عنوان «سینه زن کوچولو» تهیه شده در ایران صدا «ایام محرم بود و ایام عزاداری شهادت امام حسین (علیه السلام)، مامان علی کوچولو یه بلوز مشکی واسش دوخته بود. پدر بزرگش هم یه زنجیر کوچولو براش خریده بود و علی دوست داشت بین دسته های سینه زنی شرکت کنه...» (5:06)
05':06''
16976
4
0
داستان کودکانه با نام «مردی که کمک خواست» تهیه شده در صدا و سیمای قم «به گذشته پرمشقت خویش می‌اندیشید، به یادش می‌افتاد كه چه روزهاى تلخ و پرمرارتى را پشت سرگذاشته، روزهایى كه حتى قادر نبود قوت روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نماید. با خود فكر مى كرد كه چگونه یك جمله كوتاه فقط یك جمله كه در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگایش را عوض كرد...» (3:24)
03':24''
7396
1
0
داستان کودکانه با نام «اعرابی و رسول اکرم (ص)» تهیه شده در صدا و سیمای قم «عربى بیابانى و وحشى، وارد مدینه شد و یكسره به مسجد آمد تا شاید از رسول خدا سیم و زرى بگیرد. هنگامى وارد شد كه رسول اكرم در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. حاجت خویش را اظهار كرد و عطایى خواست. رسول اكرم چیزى به او داد، ولى او قانع نشد و آن را كم شمرد...» (2:55)
02':55''
6650
4
0
داستان کودکانه با نام «قافله ای که به حج می رفت» تهیه شده در صدا و سیمای قم «قافله اى از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همینكه به مدینه رسید چند روزى توقف و استراحت كرد و بعد از مدینه به مقصد مكه به راه افتاد. در بین راه مكه و مدینه، در یكى از منازل، اهل قافله با مردى مصادف شدند كه با آن‌ها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آن‌ها، متوجه شخصى در میان آن‌ها شد كه سیماى صالحین داشت و ...» (2:01)
02':01''
4399
0
داستان کودکانه با نام «قصه بت شکنی حضرت ابراهیم(ع)» تهیه شده در صدا و سیمای کرمانشاه «حضرت ابراهیم (علیه السلام) از دست مأموران نمرود که می خواستند همه فرزندان پسر را بکشند نجات پیدا کرد و بزرگ شد. مردم قومش در جواب سوال حضرت ابراهیم(ع) بر اینکه چرا بتها را می پرستید؟ جواب دادند: این کار پدران و اجداد ماست و ما از آنها پیروی می کنیم...» (5:31)
05':31''
51313
4
0
داستان کوتاه با نام «ستاره پرستان و حضرت ابراهیم(ع)» تهیه شده در صدا و سیمای قم «ابراهیم‌ علیه السلام که به خاطر دینش‌، قوم و زادگاهش را ترک ‌کرده و گریخته بود، عصای سفر را در شهر حران بر زمین ‌گذاشت و در میان مردم آن دیار توقف نمود، تا شاید گوش‌هایی شنوا، عقل‌هایی پخته و آگاه و روان‌هایی پاکیزه بیابد، اما به محض حاضر شدن در میان آن قوم به گمراهی و نادانی آن‌ها پی برد، زیرا آنان به جای خداوند، ستارگان و کرات آسمانی را پرستش می‌نمودند...» (5:14)
05':14''
6648
-1
0
داستان کوتاه با نام «مستمند و ثروتمند» تهیه شده در صدا و سیمای قم «رسول اكرم (صلى اللّه علیه و آله) طبق معمول، در مجلس خود نشسته بود، یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكى از مسلمانان كه مرد فقیر ژنده پوشى بود از در رسید. و طبق سنت اسلامى كه هركس در هر مقامى هست، همین كه وارد مجلسى می‌شود باید ببیند هر كجا جاى خالى هست همانجا بنشیند و ...» (1:47)
01':47''
5800
-1
0
قصه زیبای کودکانه با نام «داستان نانوا» تهیه شده در صدا و سیمای قم «قافله چندین ساعت راه رفته بود. آثار خستگى در سواران و در مرکب‌ها پدید گشته بود. همینكه به منزلى رسیدند كه آنجا آبى بود. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نیز كه همراه قافله بود، شتر خویش را خوابانید و پیاده شد. قبل از همه چیز، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند. رسول اكرم بعد از آنكه پیاده شد، به آن سو كه آب بود روان شد، ولى بعد از آنكه مقدارى رفت، بدون آنكه با احدى سخنى بگوید، به طرف مركب خویش بازگشت و ...» (1:28)
01':28''
4978
0
0
داستانی آموزنده کودکانه با نام «شهرت عوام» تهیه شده در صدا و سیمای قم «چندى بود كه در میان مردم عوام، نام شخصى بسیار برده می‌شد. و شهرت او به قدس و تقوا و دیانت پیچیده بود. مكرر در محضر امام صادق، سخن از آن مرد و اخلاصش بود. امام به فكر افتاد كه دور از چشم دیگران، آن مرد را كه تا این حد مورد علاقه و ارادت توده مردم واقع شده از نزدیك ببیند تا اینکه یك روز، به طور ناشناس، نزد او رفت و دید که ...» (4:23)
04':23''
6829
2
0
داستانی زیبا و کودکانه با عنوان «جمع کردن هیزم از صحرا» تهیه شده در صدا و سیمای قم «رسول اكرم (صلى اللّه علیه و آله) در یكى از مسافرتها با اصحابش در سرزمینى خالى و بى علف فرود آمدند، به هیزم و آتش احتیاج داشتند، فرمود: هیزم جمع كنید، عرض كردند: یا رسول اللّه ! ببینید، این سرزمین چقدر خالى است، هیزمى دیده نمى شود. فرمود: در عین حال هر كس هر اندازه مى تواند جمع كند. اصحاب روانه صحرا شدند، با دقت بروى زمین نگاه مى كردند و اگر شاخه كوچكى مى دیدند برمى داشتند...» (1:07)
01':07''
7400
-1
0
داستان کودکانه با نام «عدالت امام علی (ع)» تهیه شده در مرکز صدا و سیمای آبادان «امام علی (ع) دلش نمی خواست خلیفه شود. اما مردم به در خانه اش آمدند و اصرار کردند و او ناچار قبول کرد. اولین مسئله برقرای عدالت بود. بعد از پیامبر (ص) خیلی از روش های آن حضرت از بین رفته بود و حضرت علی (ع) می خواست آن روش ها را زنده کند. در این موقع یکی از بزرگان جلو آمد و گفت: ای امیر مومنان، این غلام من است. یعنی تا دیروز غلام من بود و امروز آزادش کردم. سهم او چقدر است؟ امام به او گفت: به او نیز مثل تو سه دینار می دهیم. و به خاطر همین عدالت امیر المومنان بسیاری از بزرگان قریش به مخالفت با علی (ع) پرداختند...» (5:13)
05':13''
10975
2
0
داستان توبه و بازگشت حر بن یزید به طرف لشکر امام حسین (علیه السلام) «حرّ که یکی از سرداران لشکر عمر سعد بود در اثر صحبتهای امام حسین (علیه السلام) تحت تأثیر قرار گرفت و به سمت خیمه های حضرت حرکت کرد و امام نیز ایشان را پذیرفت» (5:15)
05':15''
10055
2
0
داستانی زیبا با عنوان «سفر به شام»؛ که به سفر پیامبر (ص) در کودکی می پردازد «هنگامی که پیامبر اکرم(ص) به دنیا آمدند پدر ایشان از دنیا رفتند و سرپرستی ایشان را ابوالطالب عموی پیامبر بر عهده گرفت و روزی از روزها عازم سفر به شام شدند. که حضرت محمد (ع) نیز با آنها همراه شد. در بیابانهای شام هوا خیلی گرم و طاقت فرسا بود. اما بر سر مبارک حضرت محمد(ص) تکه ابری قرار گرفته بود که آن را همراهی می کرد تا اینکه ...» (5:16)
05':16''
7586
0
0
داستانی زیبا با عنوان «حرمت»؛ «روزی مردی خدمتکار خود را به خاطر خطایی کتک می زد و آن غلام با التماس از ارباب خود معذرت خواهی می کرد که در همان حین رسول خدا از آنجا می گذشت. همین که چشم خدمتکار به چشم رسول الله افتاد گفت: تو رو به پیامبر اکرم مرا نزن. ارباب همان که چشمش به رسول خدا افتاد از رسول خدا معذرت خواهی کرد و گفت...» (3:19)
03':19''
6903
3
0
داستان کودکانه «رقیه در کربلا» در شرح احوال حضرت رقیه (سلام الله علیها)، تهیه شده در شبکه ماهواره ای هدهد تیوی «بعد از اینکه رقیه برای مدتی برادر کوچکترش علی اصغر را که در خیمه بود نوازش کرد، صدایی شنید که تا به حال سابقه شنیدن چنین صداهایی را نداشت ...» (8:03)
08':03''
16585
6
0
داستان کودکانه «رقیه دختری در نینوا» در شرح کربلا از دیدگاه حضرت رقیه (سلام الله علیها) تهیه شده در شبکه ماهواره ای هدهد تیوی «آنجا کربلا بود، آنجا که رسیدند خیمه ها را نصب کردند و شترها و اسبها آرام گرفتند. زنها و بچه ها در خیمه ها استقرار پیدا کردند. رقیه نمی دانست چه اتفاقی در حال افتادن است...» (6:57)
06':57''
12229
2
0
داستان کودکانه «عبدالله فرزند کربلا» در شرح کربلا از دیدگاه عبدالله بن الحسن‌ (علیهما السلام) تهیه شده در شبکه ماهواره ای هدهد تیوی «عبدالله همچنان ایستاده بود و از شدت ترس نمی توانست بنشیند، چرا که در مقابلش اتفاقاتی می افتاد که غیر قابل تحمل بود...» (5:23)
05':23''
7576
2
0
داستان زندگانی «ابوذر صحرانشین» تهیه شده در مرکز صدا و سیمای آبادان «در زمان حکومت عثمان بسیاری از یاران نزدیک پیغمبر از وضع مسلمانان ناراضی بودند. یکی از این افراد ابوذر بود. او از بذل و بخشش عثمان رنج می برد. از زندگی پر از زرق و برق بعضی از مسلمانان ناراحت بود. برایش خیلی سخت بود که ببیند راه و روش پیامبر این قدر تغییر کرده است. خلاصه ابوذر آنقدر مورد اذیت عثمان قرار گرفت که در آخر به دستور عثمان به یکی از بیابان های دور دست تبعید شد» (5:14)
05':15''
6847
-1
0
قصه کودکانه «کودک کربلا» در شرح کربلا از دیدگاه عبدالله بن الحسن (علیهما السلام) تهیه شده در شبکه ماهواره ای هدهد تیوی «کودک مات و خیره مانده بود، چشمهای کوچکش آن چیزهایی را که بزرگترها هم نمی توانند دیدنش را تحمل کنند مشاهده می کرد. ایستاد و نگاه کرد، صحنه های ترسناک را در حالی که ناراحت و محزون بود ...» (6:01)
06':01''
8371
1
0
داستانی زیبا با عنوان «حاکم مدائن» تهیه شده در مرکز صدا و سیمای آبادان «سلمان فارسی از صحابه ایرانی مشهور حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام بود که پیامبر اکرم (ص) او را از اهل بیت و سلمان محمدی خواند. سلمان، که از طرف امام علی (علیه السلام) خلافت مدائن را به عهده گرفت، سادگی زندگی خود را به زرق و برق دنیایی نفروخت.» (4:32)
04':32''
5983
0
داستان کودکانه «غدیر»؛ تهیه شده در صدا و سیما، شبکه دو «سال دهم هجری بود و 63 سال از عمر مبارک حضرت رسول (ص) گذشته بود که حضرت تصمیم گرفتند به حج بروند و موقع برگشت از حج بود که حضرت خواست امام علی (ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کند» (5:17)
05':17''
8844
1
0
داستان کودکانه با عنوان «زندگانی امام علی (ع)» برای بچه های نازنین «حضرت علی (علیه السلام) در خانه پیامبر (ص) زندگی می کرد و حضرت او را تربیت می کرد و اولین مردی بود که به حضرت رسول (ص)‌ ایمان آورد» (5:23)
04':48''
8753
1
0
داستان کودکانه «حضرت یونس (ع)»؛ تهیه شده در مرکز صدا و سیمای آبادان «حضرت یونس (علیه السلام) در بین مردمی زندگی می کرد که آنها بت پرست بودند، هر چقدر حضرت یونس برای آنها نصیحت کرد، آن مردم قبول نکردند تا اینکه از خدا خواست تا مردم را به عذاب دچار کند» (4:48)
04':48''
68060
-1
0
داستان زیبای «دشت آهوان» تهیه شده در آستان قدس رضوی «امام هشتم هنگامی که به دعوت مأمون خلیفه عباسی،‌ به خراسان می رفت، بر سر راهش از دشت سبز و خرمی گذشت...» (4:08)
04':08''
6258
2
0
داستان کودکانه «خادم حرم» تهیه شده در آستان قدس رضوی «دست مامان تووی دستم بود و هی از هر چی که می دیدم سؤال می کردم. اون آقا هایی که لباس بلند دارند چیکار می کنند؟ مامان گفت: اون آقایون خادم هستند...» (5:03)
05':03''
6857
-1
0
داستان کودکانه «اینجا خود بهشته» تهیه شده در آستان قدس رضوی «تووی جاده ماشینمون یهویی خور خور کرد و خاموش شد. من و آبجی فرشته و مامان هم نشسته بودیم و خودمونو باد می زدیم. دلم می خواست که یه اتفاق خوب بیفته...» (4:29)
04':29''
12747
1
0
داستان کودکانه «دعای برای مریض» تهیه شده در آستان قدس رضوی «اون روز با مامانم رفته بودیم حرم. مامانم داشت زیارت نامه می خوند و من حواسم رفته بود به گلدسته های بلند و کبوترایی که نشسته بودند روی سقاخونه. همین که داشتم اطراف را نگاه می کردم، دیدم کمی اون طرفتر...» (2:42)
02':42''
6544
-1
0
قصه زیبای «دعای باران» درباره دعاي حضرت رضا (عليه السلام)؛ تهیه شده در آستان قدس رضوی «بچه ها دوست داشتند که زیر بارون بازی کنند. چند سالی بود که خبری از بارون نبود،‌ انگاری ابرهای آسمون با آدما قهر کرده بودند نمی خواستند که ببارند...» (3:15)
03':15''
30869
3
0
داستان کودکانه «محبت»، پخش شده از شبکه هدهد فارسی (اقدام امام سجاد(ع) برای برطرف کردن نگرانی مادر آهویی که بچه ش رو گم کرده بود..)(5:26)
05':26''
11780
2
0
قصه مذهبی «خواب پریشان»، پخش شده از شبکه هدهد فارسی (ماجرای تولد امام حسین(ع) و تعبیر خواب ام فضل همسر عموی پیامبر(ص)...)(6:11)
06':11''
9540
0
داستان کودکانه «امام زمان(عج)»، پخش شده از شبکه هدهد فارسی (تولد جذاب و شیرین حضرت مهدی(ع) در نیمه ی شعبان...)(8:13)
08':13''
35632
4
0
داستان کودکانه «امام مهربان»، پخش شده از شبکه هدهد فارسی (درست شب نوزدهم ماه مبارک رمضون بود، سال چهلم هجری؛ اون شب رو امیرالمومنین(ع) مهمون یکی از دختراش بود، شب رو تا صبح به مناجات با خدا گذروند، تا اینکه دمدمه های صبح فرا رسید ...)(8:52)
08':52''
9735
0
داستان کودکانه «نتیجه نیکی»، پخش شده از شبکه هدهد فارسی (رفتار پسندیده امیرالمومنین(ع) با مرد خرمافروش ...)(7:20)
07':20''
9700
2
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان کودکی که پیامبر(ص) به یاران خود فرمود: مثل این کودک خدا را دوست بدارید» (3:07)
03':07''
6758
-1
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «روزی پیامبر اکرم(ص) در بیابان به یاران خود فرمود که هیزم جمع کنند تا درس حکیمانه ای به آنها بیاموزد» (2:56)
02':56''
4734
1
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مردی که ثروت او را مغرور کرده بود» (4:05)
04':05''
5058
1
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید)«داستان مردی که می خواست اموال خود را بین فقیران تقسیم کند» (4:06)
04':06''
4777
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مرد یهودی که با صدقه مرگ خود را به تاخیر انداخت» (3:50)
03':50''
4581
1
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مرد یهودی که هر بار که رسول خدا (ص) از کوچه آنها می گذشت خاکستر بر روی حضرت می ریخت» (3:47)
03':47''
12624
2
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مردی که حضرت رسول(ص) رمز خوشبختی را به او گفت» (4:09)
04':09''
4551
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مردی از اهل مدینه که به برکت پیامبر(ص) با غذای خود، همه مردم مهاجر را غذا می دهد» (3:54)
03':54''
4377
0
0
داستانهایی از زندگانی پیامبر اکرم(ص)(مجموعه خاطرات خورشید) «داستان مردی که از پیامبر (ص) نصیحتی خواست و پیامبر به او فرمود هیچ گاه عصبانی نشو» (4:38)
04':38''
6095
0
0
داستان کودکانه از مجموعه خاطرات خورشید«مردی که می خواست اموال خود را بین فقیران تقسیم کند» (4:06)
04':06''
2989
2
0
داستان کودکانه از مجموعه خاطرات خورشید«داستان مرد یهودی که با صدقه مرگش به تاخیر افتاد» (3:50)
03':50''
2441
1
0
داستان کودکانه از مجموعه خاطرات خورشید«داستان مرد یهودی که هربار که رسول خدا (ص) از کوچه آنها می گذشت خاکستر برروی حضرت می ریخت» (3:47)
03':47''
7881
0

هنرمندان