داستان لالایی کودکانه؛ روزی که پدر گلی می خواست بیاد
دانلود صوت داستان کوتاه لالایی با نام « روزی که پدر گلی می خواست بیاد» از برنامه شب بخیر كوچولو و اجرای مریم نشیبا.
گلی منتظر بود تا پدر از راه برسد. ولی اصلا خودش را تمیز و مرتب نکرده بود. او شانه را برداشت تا موهایش را شانه کند که یک گنجشک را از پنجره دید. گلی به حیاط رفت ولی گنجشک پر کشید و رفت. باد وزید و تور موهای گلی با باد رفت ...