سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» پیرامون «یکی از اتّهامات به امیر المؤمنین (علیه السّلام) این است که میگفتند سواد سیاسی علی پایین است؛ مثلاً اینکه باید با معاویه کنار بیایی. آنها جلوی در ایستاده بودند، سخنگوی امیر المؤمنین (علیه السّلام) میگفت: عثمان بن حنیف. در جمع نبود. میگفتند در حال کشاورزی روی زمین است. میگفتند او را فرا بخوانید تا بیاید. میگفتند إنشاءالله نفر بعدی ما هستیم. وارد میشد و میآمد. نفر بعدی را صدا میکردند: سهل بن حنیف. میگفتند در محراب مسجد در حال عبادت کردن است. یک به یک شهرهای بزرگ و کوچک بین آنها تقسیم شد و یک عدّه متوجّه شدند همهی شهرها دارد تمام میشود. مثلاً میدیدند حتّی حکومت ساوجبلاغ هم نمانده! آن عدّه تقاضای ملاقات با امیر المؤمنین (علیه السّلام) کردند و به دیدن او آمدند. اشخاصی مثل زبیر، پسر عمهی امیر المؤمنین (علیه السّلام)»