داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی "صدای ساز و آواز بلند بود . هركس كه از نزديك آن خانه میگذشت ،میتوانست حدس بزند كه در درون خانه چه خبرهاست ؟ بساط عشرت و ميگساری ..." (2:47)
داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی "هشام بن عبدالملك ، هر چه خواست بعد از طواف كعبه ، خود را به حجرالاسود برساند و با دست خود آن را لمس كند ميسر نشد : مردم همه يك نوعجامه ساده كه جامه احرام بود پوشيده بودند و چنان در احساسات پاك خود غرق بودندكه نمیتوانستند درباره شخصيت دنيايی هشام و مقام اجتماعی او بينديشند ..." (6:17)
داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی "در آن شب ، همهاش به كلمات مادرش گوش میداد.ركوع و سجود و قيام و قعود مادر را در تحت نظر داشت . با اينكه هنوز كودك بود ،مراقب بود ببيند مادرش كه اين همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خيرمیكند ، و يك يك را نام میبرد ..." (1:40)
داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی"متوكل ، خليفه سفاك و جبار عباسی ، از توجه معنوی مردم به امام هادی (ع ) بيمناك بود ، و از اينكه مردم به طيب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج میبرد .." (5:16)
داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی"گرمی هوای تابستان شدت كرده بود . آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت میتابيد ، در اين حال مردی به نام محمد بن منكدر كهخود را از زهاد و عباد و تارك دنيا میدانست - تصادفا به نواحی بيرونمدينه آمد ، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد ..." (3:52)
داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی "مردی درشت استخوان و بلند قامت ، كه اندامی و رزيده و چهرهای آفتاب خورده داشت ، و زد و خوردهای ميدان جنگ يادگاری بر چهرهاش گذاشته وگوشه چشمش را دريده بود ، باقدمهای مطمئن و محكم از بازار كوفه میگذشت..." (3:11)
"