برگرد، عاشقترین همدرد، آخر چگونه از حیالت بگذرم، برگرد و غمگینم مکن
شبها ای آخرین رویا، من بی تو از رویای خود تنهاترم، تنها تر از اینم مکن
مرا بگیر آتشم بزن و جان بده به من و
در سپیدهی جان، روشن باش
مرا ببین ای که بی تو منم، بی تو میشِکنم
ای تمام جهان، با من باش
شمع توام، تو ببین در اشکِ من بنشین
ای روشنای جهان، رو سویِ سایه مکن
بی من مرو به سفر، از گریهام مگذر
ای بی تو من نگران، از من گلایه مکن
مرا بگیر آتشم بزن و جان بده به من و
در سپیدهی جان، روشن باش
مرا ببین ای که بی تو منم، بی تو میشِکنم
ای تمام جهان، با من باش