حکایتی شنیدنی از «حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا»: «امام هادی علیه السلام همسایه ای داشتند که بنام یونس یقاش که زرگر بود. یک گردن کلفت به این زرگر نگینی داد که انگشتر بسازد ولی از دستش افتاد و شکست. حضرت به او فرمود ناراحت نباش. به تو چیزی نمی شود»