یک روز خوب
داستان زیبای کودکانه «یک روز خوب» تقدیم به عزیزان مهربان «یوسف با صدای زنگ ساعت از خواب بلند شد، دستش به ساعت خورد و ساعت افتاد زمین و شکست. بعدش پایش به اسباب بازی خواهرش خورد و اون هم شکست و بیشتر عصبانی شد که از صبح بدبیاری پیدا کرده بود...» منبع: ایران صدا
<iframe src='https://sound.tebyan.net/SoundPlayer/173004' allowFullScreen="true" webkitallowfullscreen="true" mozallowfullscreen="true" height="270" width="480" ></iframe>