قصه پندآموز کودکانه با عنوان «سه پرسش مهم سقراط» تهیه شده در صدا و سیمای کرمانشاه «یكی از سران برسر سفره حاكمی نشسته بود كه در آن دو عدد كبك بریان گذاشته بودند، همین كه مرد چشمش به کبکها افتاد بی اختیار خندید. حاكم سبب خنده را از او جویا شد. وی در جواب گفت: در جوانی سر راه تاجری ایستادم تا اموالش را غارت كنم و وقتی كه خواستم او را به قتل برسانم شروع به گریه و زاری و التماس كرد. اما عجز و نالهی او سودی نداشت و وقتی كه مطمئن شد كه او را خواهم كشت، رو به سوی دو كبكی كه برسر كوه نشسته بودند كرد و گفت: ای کبکها شاهد باشید كه این مرد قاتل من است...» (1:22)