بخش اول از فصل دوم کتاب گویای «از رنجی که می بریم»؛ نوشته: «جلال آل احمد»؛ گوینده: «محمدتقی مختارملکی»؛ «هشتاد و سه نفر که اسد دوست وصالی مرحوم هم جزشان بود از زیرآب به کرمان تبعید شدند، در کرمان به همراه بنّایی به نام اوستا محمدولی و به همراه دو نفر تبعیدی دیگر مشغول کار بر روی ساختمان جدید زندان شهر شد، به مرور زمان با یکدیگر آشنایی بیشتری پیدا کردند . . . بعد مدتی اسد از کار در کرمان و زندان خسته شده بود و برای فرار به جنوب نقشه هایی کشید، با اوستا و دوستانش در میان گذاشت ولی آنها به دلیل خانواده شان ماندند، مدتی بعد اسد به بندر تیاب پایین تر از بندر میناب رفت و در آنجا زندگی را ادامه داد» (17:42)