حکایتی آموزنده از «حجت الاسلام و المسلمین فلسفی» در مورد «زمانی عده ای پیر زن که جوان ترینشان هفتاد سال میشد در مسجد گوهر شاد مجلس روضه می گرفتند و خطیب از گناه زنا می گفت. مادر آن خطیب به فرزندش گفت پسرم این پیر زنها که اهل این برنامه ها نیستند از گناه غیبت بگو»
حکایتی شنیدنی از «آیت الله فلسفی» در مورد «در زمان رضاشاه چنان دوران خفقانی بود که بالای منبر گفتم در اعتراض به قتل عام مسجد گوهرشاد کنایتا گفتم در جشن اسلامی در مساجد انسانها را نمی کشند فورا نصف شبی مرا احضار کردند و اخطار دادند که شما ممنوع المنبر هستید»
داستانی زیبا از حجت الاسلام «سید حسین مومنی»؛ «وقتی خانم گوهرشاد مسجد را می ساخت یکی از کارگر ها عاشقش می شود تا حد بیماری می افتد. وقتی گوهرشاد جریان رافهمید به کارگر گفت حاضرم با تو ازدواج کنم ولی شرطش این است که قبلش چهل شب در این مسجد نماز شب بخوانی»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام «سید حسین مومنی»؛ «خانم گوهرشاد وقتی برای بازدید از مسجد آمده بود، یکی از کارگران تا او را دید عاشق او شد. خانم گوهرشاد گفت اگر چهل شب در این مسجد نماز شب بخوانی حاضرم باتو ازدواج کنم»
لطفا منتظر باشید ...
