موعظه ای عبرت آمیز از «آیت الله شهید دستغیب» در مورد «سید نعمت الله جزائری چنان فقیر بود که چراغ برای مطالعه نداشت و در نور مهتاب مطالعه می کرد تا چشمانش کم سو شد. متوسل به تربت امام حسین علیه السلام و آب باران شد و نور چشمانش به برکت سرمه ای که از تربت امام حسین علیه السلام بر چشمانش کشیده بود، برگشت»
داستانی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین «ناصر رفیعی» :« شخصی آمد محضر امام حسن مجتبی علیه السلام و درخواست کمک مالی کرد. حضرت فرمود در محله شما یک ناصبی هست. می خواهی بعضی حرفها و استدلالات را به تو یاد بدهم تا مقابل آن ناصبی مطرح کنی یا پول بدهم؟ یکی را انتخاب کن. عرض کرد جواب شبهات را لطف کنید. حضرت هم جواب شبهات را داد و هم پول مرحمت کردند. در واقع می خواستند آن شخص را امتحان کنند»
حکایتی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین «ناصر رفیعی» :«معلمی با پدر شاگردش درگیر شد و پدر شاگرد کشته شد. آمدند نزد امام سجاد علیه السلام ک همی خواهیم قصاصش کنیم. حضرت فرمود این شخص بر گردن تو حقی دارد؟ عرض کرد معلم من بود و به من اصول دین یاد داده بود. حضرت پیشنهاد داد من دیه او را میدهم و او را آزاد کن به شرطی که ثواب یاد دادن را به من بدهد»