لیلا برعکس بقیه روزا که حسابی وقتی به من میرسید سرزبون داشت، انگار چیزیش شده بود و صدا ازش درنمیاومد. با کلی اصرار و ناز خریدن، بالاخره خانوم زبون باز کرد و گفت: «اصغر، یه چیزی هست نمیدونم بهت بگم یا نه ... ولی اگه نگم، میترسم بعداً که بفهمی خیلی ناراحت بشی. میدونی که دوست ندارم آب تو دلت تکون بخوره.»
نویسنده: یاشار عبدالحسینزاده
گوینده: احمد هاشمی
خانواده عباس، مثل خانواده ما، وضعیت مالی خوبی نداشتند. یکی از خواهراشم به خاطر مشکل قلبی باید عمل میشد، اما چندان پولی تو دست و بال نداشتن. اینا رو میچیدم کنار هم، اما آخرش میزدم تو دهن خودم و همه اون عملیاتها و بیکلهبازیای عباس میاومد تو ذهنم و خجالت میکشیدم. عباس و همکاری با منافقین؟ غیرممکنه.
نویسنده: یاشار عبدالحسینزاده
گوینده: احمد هاشمی
از فضای شکنجه حموم، که به خاطر آب جوش و دمای زیاد اتو گرم شده بود، عرق کرده بودم و ترجیح دادم بیام بیرون و دوباره برم کمک جواد برای شکنجة طالب. وقتي رفتم تو اتاق، با صحنة عجیبی روبهرو شدم.
نویسنده: یاشار عبدالحسینزاده
گوینده: احمد هاشمی
داستانی آموزنده از «حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان»«ساواک به یکی از اراذل و اوباش بهنام طیب پول داد و به او گفتن که بین مردم بگوید امام خمینی به او پول داده تا خرابکاری کند. ولی او با اینکه خلاف کار بود، ولی با مرام بود و گفت من به پسر حضرت فاطمه(س) دروغ نمی بندم و در زندان بر اثر شکنجه شهید شد»
پاسخ «حجت الاسلام والمسلمین رضا محمدی» به این پرسش که «عذابهایی که در قیامت بر گناهکاران وارد خواهد شد، از حد توان بدن جسمانی ما خارج است، آیا در روز قیامت این بدن ما مقاوم تر خواهد شد؟» منبع: رادیو سراسری معارف