شعر «عشق باز آي که جاني به تنم باز آيد/دل نیازار که دلبر به سر ناز آید/ سر به زیر پر وپرواز شب تارم بس/ شمعی افروز که پروانه به پرواز آیید » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:17)
شعر «خزان است و هنگامه ی برگ ریز/ شگفتا از این باد هنگامه خیز/ ربایند افرشتگان رنگ و بوی/ بدان جادوییها که آرند نیز » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:59)
شعر «شب ها به کنج خلوتم آواز می دهند/ که ای خفته گنج خلوتیان باز می دهند/ گویی به ارغنون مناجاتیان صبح/ از بارگاه حافظم آواز می دهند/ وصل است رشته سخنم با جهان راز/ زآن در سخن نصیبم از راز می دهند » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:57)
شعر « باز امشب ای ستاره تابان نیامدی/ باز ای سپیده شب هجران نیاندی/ شمعم شکفته بود که خندد به روی تو/ افسوس ای شکوه خندان نیامدی» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:15)
شعر «شمعی فروخت چهره که پروانه ی تو بود/ عقلی درید پرده که دیوانه تو بود/ خم فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست/ خود جرعه نوش گردش پیمانه تو بود » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:25)
شعر «پروانه ای زرین چو شعرای یمانی/ در نوبهار چون نگارستان مانی/ با باد غماض بد آموزی در آویخت/ دور افتاد از تخت کامرانی» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (5:09)
شعر « شاه مرغان به سینه ی جنگل/ بر سر کوه تخت و تاج آراست/ تکیه بر تخت پادشاهی زد/ که عقاب است و گوهری والاست » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:09)
شعر « مژده ای دل که تو را یار خریدار آمد/ دل به دلخواه تو و بخت تورا یار آمد/ غرفه حسن چراغان کن و نازی بفرش/ کز تو هم مشتری عشق به بازار امد» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:03)
شعر « آبی که خاک کشور ما در میان گرفت/ خاکش جواهریست که در پرنیان گرفت/ بنشان غبار فتنه که این کوهسار عشق/ چون ابر انقلاب به سر سایبان گرفت » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (4:10)
شعر « سلام ای سرزمین وحی و الهام/ سلام ای شهر شاهنشاه اسلام/ سلام ای پایتخت پادشاهی/ سلام ای پایه عرش الهی » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (14:20)
شعر « سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز / سلام ای مهد عشق و مدفن راز/ سلام ای قبله تقدیس و تقوا / سلام ای قلعه سیمرغ و عنقا» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (8:51)
شعر « مادر، بهشت من همه آغوش گرم توست/ گویی سرم هنوز به بالین نرم توست/ پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست/ هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (9:04)
شعر « سه تن گاو، زرد و سفید و سیاه/ چراگاهشان بود آرامگاه/ همیشه به هم شاخشان بود جفت/ که خوب است با چشم بیدار خفت» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:46)
شعر « عشق و تعلیم از نخستین اوستاد/ کو به ما آموختن را یاد داد/ وینچنین معلول بی علت خداست/ اکو نهاد افروز و یاد آموز ماست » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (4:22)
شعر « بیداد رُفت لاله ی بر باد رفته را/ یا رب خزان چه بود بهار شگفته را/ هر لاله ای از دل این خاکدان دمید/ نو کرد داغ یاران ماتم رفته را » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:56)
شعر « کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست/ با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست/ کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر/ این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست » از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:33)
شعرن «علی به باغ فدک، بیل زارعان بر دوش/ چنانچه که چون شبانان عصاست با موسی/ هوا تفدیده، دهن روزه، کار مرد افکن/ ولی چه حمله بیجا به کوه پا برجا» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (7:59)
شعر « در قعر هزار ساله غار قرون/ از کشور یادهای یک قوم اصیل/ کآنجا قرق غرور قومیت اوست/ یک منظره شکوهمندی خفته است» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (9:03)
شعر « صحابه بود و سخن از اصول دين و فروع/ کز این دو سلسله هر حلقه عروه الوثقی است/چه دستگیره محکم که گر به چنگ افتد/ مهار توسن دنیا و توشه عقباست» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (1:50)
شعر « دم به دم زنده از آنيم که دم زنده از اوست/ دم زن از عشق وجودی که عدم زنده از اوست//آفرینش به قلم کن که قدم زنده از اوست» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:56)
شعر « خداي خويشتن بشناس و بس کن/خدا کافی و جز او غیر کافیست/گرت در فطرتی نهفته است/به صبر از کین شیطانت معافیست» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:05)
شعر «من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست / که پر بازم اگر هست دل بازم نیست/ آشیان ساختن ارزانی مرغان چمن/ آشیان سوخته ام من که هم آوازم نیست» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (3:20)
شعر « جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را / نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را/ کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم / به دنبال جوانی کوله بار زندگانی را» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:33)
شعر « سیل است و شبانگاه و جهان غرقه در آب است / بیدار کن این خانه همسایه که خواب است/ بوم بر اقطار جهان ریخته در هم/ هر جا که روی آوای غم و بوم غراب است» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (4:20)
شعر «به میلیون سالها پرواز نوری آسمان پرّان / هنوزش کاروان کهکشانها در بدایت بود/ ازل با خیل اشباح خروشان در ابد پویان/ سواد لا مکانش همچنان در بی نهایت بود» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (4:49)
شعر « نشان هاست مرد خدا را و لیکن / نه آیینه مردم بود گفتگویی/ به تا چشمه سار محبت بجوشد / مگر تر کند چشمه سار گلویی» از دیوان اشعار مرحوم شهریار تبریزی (2:47)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن/ دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن/ نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن / پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن» (2:02)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر/ که هر که در صف باغ است صاحب هنریست/
بنفشه مژدهی نوروز میدهد ما را/ شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست» (3:17)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن/ مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن/دیبهها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن/ گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن» (1:37)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان/ داشتن روی مانند پری از خلق پنهان داشتن/
همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن/ همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن» (1:06)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «ای خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن/ تیرگیها را ازین اقلیم بیرون داشتن/ همچو موسی بودن از نور تجلی تابناک/ گفتگوها با خدا در کوه و هامون داشتن» (1:37)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست/ برای خاطر بیچارگان نیاسودن/ بکاخ دهر که آلایش است بنیادش/ مقیم گشتن و دامان خود نیالودن» (0:59)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «وقت سحر، به آینهای گفت شانهای/ کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست/ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد/ خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست» (2:08)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «بارید ابر بر گل پژمردهای و گفت/ کاز قطره بهر گوش تو آویزه ساختم/ از بهر شستن رخ پاکیزهات ز گرد/ بگرفتم آب پاک ز دریا و تاختم» (1:20)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت/ سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت/
مهر بلند، چهره ز خاور نمینمود/ ماه از حصار چرخ، سر باختر نداشت» (1:38)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/ فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست/ پرسید زان میانه یکی کودک یتیم/ کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست» (1:21)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «با دوک خویشن، پیرزنی گفت وقت کار/ کاوخ! ز پنبه ریشتنم موی شد سفید/ از بس که بر تو خم شدم و چشم دوختم/ کم نور گشت دیدهام و قامتم خمید» (2:50)
دکلمه اشعار پروین اعتصامی «
تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر/ ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر/ زینهمه خواری که بینی زافتاب و خاک و باد/ چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر» (2:11)