10.33 MB
22':33''

کندگ| روايت جنگ احزاب؛ روزهای سخت پيش از پيروزی (قسمت دهم)

پیغمبر رو کرد به اصحاب و پرسید: از میان شما چه کسی حاضر است برود و اوضاع دشمن را رصد کند و برگردد به این پاداش که خداوند او را در بهشت رفیق من گرداند؟ پیغمبر حرفشو سه بار تکرار کرد. لبی به لبیک وا نشد. گرسنگی و سرما و ترس جون، اجازه نمی داد هیشکی از جاش تکون بخوره. همه همدیگه رو نگاه می کردن. پیغمبر که دید کسی داوطلب نیست حُذَیفَة بن یَمانو صدا کرد. حذیفه روی پا وایساد. قلبش مث قلب گنجیشک می تپید. پیغمبر با عتاب گفت: سخنم را می شنوی و برنمی خیزی؟؟...
فایل های مرتبط