7.51 MB
13':07''

کندگ|قسمت پنجم/روایت جنگ احزاب؛ روزهای سخت پيش از پيروزی

جابر هول کرد. توقع همچین اتفاقیو نداشت. چطوری میتونست یه لشگر آدم گرسنه رو با یه قابلمه آبگوشت سیر کنه؟ اضطراب و دلهره مث یه عبای پشمی افتاد رو جونش. در برابر تشکر و تعریف مردم بخاطر این سخاوتمندی و سفره داری ش، از روی اجبارلبخند می زد اما تو دلش از ترس آبروریزی، غوغا بود....

کندگ٫ روایت روزهای سخت پیش از پیروزی

;
فایل های مرتبط