مردم ما دلشان صبر زلالی داردسفره کوچکشان نان حلالی داردهمه هستند اگر نوبت ایثار شودپای کارند اگر موسم پیکار شودگلهمندند ولی حُجب و حیایی دارندمردم ما چه گذشتی، چه وفایی دارندای نشسته صف اول! صف ایثار آنجاستآن سوی «نرده»... ببین... لذت دیدار آنجاستنکند «نرده» میان تو و مردم باشددردِ دلها پسِ این فاصلهها گُم باشددوستان! صدق و صفای دهه شصت چه شد؟راستی حال و هوای دهه شصت چه شد؟ [6] آن مدیران جوانی که جهادی بودندبیتکلّف، ز همین مردم عادی بودندشور آن شعله مگویید که خاموش شده«اختلاس» آمده، «اخلاص» فراموش شدهای نشسته صف اول! به عدالت برخیزمانده بر شانه تو بار امانت برخیزعَلم داد برافراز، که ملت هستنددل به شاهینِ ترازوی عدالت بستندهمتت قطع ید دانه دُرشتان باشدوای اگر دزدی از این قافله آسان باشدوای اگر توصیه و نامه پذیرد قاضیداد و بیداد اگر رشوه بگیرد قاضیشکر کن، اینهمه نعمت نرود از دستتقدر دان، فرصت خدمت نرود از دستتصف اول، صف خدمت، صف مردمدارییک نفر نیست مخاطب، همه هستند آریگر به یک نقد رود صبر و قرارت از دستصف اول منشین، بین جماعت جا هستسعی کن در سعه صدر شوی پیشقدمرهبری گفت که من نیز صف اولیام [7] گوش کن قصه پرغصه بیکاران راشِکوه کارگران و کامیونداران راچه شده ارز؟ که ماتاند همه تاجرهانرخ مسکن چه شد؟ آه از دل مستأجرهاکاش آرام کنیم این نگرانیها راسعی ما سد کند این موج گرانیها رامعدن رنج، دل کارگران است هنوزچشم مردم به عدالت، نگران است هنوزآن سوی میزِ تو چشمان شهیدی ست به توگره ار وا نکنی خود گره کار مباشبرنمیداری اگر بار کسی، بار مباشعید شد، آمدن عید مبارک بادتوان مواعید که کردی، نرود از یادت [8] عید رسوا شدن دشمن پیمانشکن استروز یکدل شدن و جشن خروش وطن استشد عیان بر همه دنیا که چهل سال چرابود ورد لب ما، مرگ به تو آمریکا...چند روزی به تو و عهد تو دادیم زمانچند روزی محک تجربه آمد به میانتا سیهروی شود هر که در او غش باشدتا سیهروی شود هر که دُروغش باشد [9] هان! مپندار که پیمانشکنی آسان استنقض این عهد میندیش که بیتاوان استپنجه در پنجه مشو روبهکا! با شیرانآن که با آن طرفی، جان جهان است: ایرانیکشبه بر طمع خام شما پایان دادموشک ما که در آفاق شما جولان دادپشت گوشت بنویس این سخن، این سیلی راکه یکی گر بزنی، میخوری از ما ده تا [10] شریانهای حیاتی جهان در کف ماستتنگه هرمز و دریای عمان در کف ماستصبر کن روز پریشان شدنت نزدیک استلحظه سخت پشیمان شدنت نزدیک استقفل تعلیق به امید خدا میشکنیمهرچه زنجیر کشیدی همه را میشکنیمچرخه هستهای از نو به تکاپو افتدآب رفته همه باز آید و در جو افتددست تو رو شد و شرّت کم و ننگت افزونپنجه از دستکش مخملیات زد بیرون [11] شرّ تو از سرمان کم شده حمداً للهدشمنیهات مسلم شده حمداً للهدولت ما شده هشیارتر، إنشاءاللهمجلس ما شده بیدارتر، إنشاءاللهدل به لبخند که بستیم؟ خدایا! توببخشپای عهد که نشستیم؟ خدایا! توببخشحیف از آن سعی و از آن آمدن و رفتنهاکه شده با لگد بوالهوسی باد هوادشمن است او، چه سگ زرد و چه روباه سیاهدشمن است او، چه دموکرات و چه جمهوریخواهباید این تجربه در «مدرسه تدریس» شودسند محکم بدعهدی ابلیس شود [12] دل به لبخند که بستیم، عدو غدار استوقت اظهار«اَشداءُ علی الکُفار» استپس اگر ذکر تبرای کسی گشته قضاحال فریاد کند مرگ بر آمریکا را...گفته بودند که امضای فلان تضمین استنه فلان ماند و نه امضاش، حقیقت این است [13] زان هیاهو چه به جا مانده به غیر از اسمشجسدی مانده ز برجام و ز روح و جسمشبوی فاسدشدنش نیز بلند است بلنداُدکلنهای اروپایی اگر بگذارنداُدکلنهای اروپایی بیخاصیتیکه ندارند به جز گیج شدن منفعتیاین اروپا مگر آن نیست که در سعدآبادبست پیمان و بلافاصله دادش بر باد؟ترس و ترساندنِ از جنگ غلط بود غلطترس، دروازه به تحریم گشودهست فقط [14] مشکلی نیست که با همّت ما حل نشودکارها کاش به برجام معطّل نشودآنچه باعث شده تحریم شود طاقتسوزاقتصادیست که وابسته به نفت است هنوزنفت ما جوهر امضا شدن تحریم استنفت ما خونِ دمادم به تن تحریم استتکیه بر همت خود کن که فرج خواهد شدما برآنیم که تحریم، فلج خواهد شدپشت سر لشکر فرعون و مقابل، دریاستذرهای ترس به دل راه مده، حق با ماستنیل اگر هست عصا در کف موسا هم هستمژده «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی» آقا هم هست [15] باتوام ای سند جعلی باران دیده!موریانهزده! طومارِ به هم پیچیده!ای به هر جنگ جهان، نحسی راه تو دلیلننگ بادا به تو و مرگ به تو اسرائیلای که از عمر تو جز بیست خزان برجا نیستحرص بیهوده نخور، نام تو در فردا نیستاز سوی کرب و بلا عازم راه قدسیمروز پیکار همه عضو سپاه قدسیمقدس ای قدس! پی یاری تو از همه سومیرسد لشکر پیروز "رِجالٌ صَدَقوا"میرسیم از ری و بلخ و نجف و شام و حجازصف به صف تا که بخوانیم به صحن تو نمازمژده ای قدس که آیات رهایی با ماستبزن ای قلب فلسطین که صدایت زیباسترود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشودرود، آن است که در راه مردّد نشودچشم این رود چهلساله به دریاست هنوزیک جهان، نهر دعا پشت سر ماست هنوزاولین بارقه صبح سپید است امیدنفس زخمی جانباز و شهید است امیددشمنانی که گرفتند شهید از من و تووای از آن دم که بگیرند امید از من و تودل ما مانده به پیروزی فردا روشندل ما روشن و راه حججیها روشن
;