[فصل هفتم] کتاب گویا «گنجشکها در برف» با موضوع «قدرشناسی و عبرتپذیری»، کاری از ایران صدا.
حدود یک ماه و نیمه که بدرالزمان به علت سقوط از پله های خونش تو کماس و فرزندانش فروغ و فرهاد و عادل بنا به نظر پزشکان از او تو خونه مراقبت می کنن...
در مدت نگهداری از بدرالزمان ، رها دختر کوچک فروغ که خیلی به مادربزرگش بدرالزمان وابسته س مدام کنار بستر او نشسته و این موضوع مادرش فروغ را نگران کرده و بعد از مدتی رها به بقیه میگه که وقتی کنار مادربزرگ می شینه صداهایی می شنوه که به قول خودش صداهای ذهن مادربزرگه که ای مسئله نگرانی فروغ و دیگران رو بیشتر هم می کنه