داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از خطبا می گفت در هواپیما شخصی خواست حال ما را بگیرد. او می گفت من طلافروشی دارم در شیراز و وضعم خیلی خوبه و ماهی دوسه بار می آیم تهران خوشگذرانی می کنم و برمیگردم. ولی هیچ اتفاقی هم نمی افتد. چرا الکی مردم را سرکار می گذارید و از جهنم و تنگی معاش و ... میترسانید؟»