4.58 MB
05':00''

دوکی قدر نشناس

قصه کودک با نام «دوکی قدر نشناس» تهىه شده در مرکز مهاباد «در کنار یک کوه بلند که قله ی آن پوشیده از برف بود، دشت سرسبز و خرمی وجود داشت، در وسط این دشت، شهر زیبایی به نام ‍‍‍(شهر حیوانات) بود. در این شهر زیبا، حیوانات این شهر یکدیگر را دوست داشتند و به یکدیگر کمک می کردند. مدرسه ی حیوانات در وسط شهربازی ساخته شده بود. همه ی اسباب بازی ها این شهر از چوب درست شده بود. بچه ها به بزرگترها احترام می گذاشتند و حرف آن ها را گوش می کردند. آن روزها خانم مرغه منتظر تولد جوجه هایش بود به همین دلیل بر روی تخم ها می خوابيد...» (5:00)
فایل های مرتبط