4.7 MB
20':32''

محیط تنگ

فصل چهارم کتاب گویای «از رنجی که می بریم»؛ نوشته: «جلال آل احمد»؛ گوینده: «محمدتقی مختارملکی»؛ «رحمان و بیست و هفت نفر از دوستانش را در نوشهر گرفته بودند و هشت روزی بود در اتاق کوچکی زندانی کرده بودند، رحمان که به ستوان از کمبود جای خواب اعتراض کرده بود، جریمه شده بود و باید تا صبح بیدار می ماند و گرنه تا ابد زندانی می شد، ناگهان ستوان وارد شد و او را در حال خواب دید و با چکمه اش به پهلویش ضربه ای محکم وارد کرد، رحمان با درد فراوان به زور آخرین توانش ایستاد و مشتش را حواله ی صورت ستوان کرد، سپس از حال رفت... سربازان او را بردند و پیکر نیمه جان او را تا صبح کوبیدند و صبح تحویل دوستانش دادند، بعد مدتی رحمان در آغوش شاحسین پیر به هوش آمد و با همان تن نیمه جانش به توصیه دیگران پرداخت که راه شان را ادامه بدهند چه با او و چه بدون او... جسد رحمان در آغوش شاحسین پیرمرد بود و هوا کم کم مثل صورت مهتابی رنگ رحمان روشن می شد...» (20:32)
فایل های مرتبط