قصه زیبای کودکانه «دی دی دیرکن» تولید شده در ایران صدا «صبح روز بعد، دایی لیلی به خانهی آنها آمد. مادر گفت: لیلی به داییجان سلام کن! اما لیلی سرش را برگرداند و با بیادبی گفت: نمیتوانم، نمیخواهم، سلام کنم! مادر به دایی جان نگاه کرد و گفت: میبینی چه قدر لجباز شده؟ نمیدانم با او چهکار کنم! داییجان لبخندی زد و گفت: اما من میدانم!...» برای بچه های خوب و قشنگ