دزده و مرغ فلفلی

لطفا منتظر باشید ...
پنهان کردن پلیر
صوت تبیان بارگذاری صوت
دزده و مرغ فلفلی
3505
184202
9.45 MB
10':19''
1397/8/22
دزده و مرغ فلفلی
داستان صوتی دزده و مرغ فلفلی «دزده و مرغ فلفلی از طولانی ترین کتاب های شعر برای خردسالان و کودکان می باشد که نوشته منوچهر احترامی می باشد.منوچهر احترامی متولد ۱۳۲۰ می باشد و از معروفترین کارهای او مجموعه حسنی نگو یه دسته گل بوده که تاکنون میلیونها بار تجدید چاپ شده است.»

توی ده شلمرود، فلفلی مرغش تک بود

یه ده بود یه فلفلی، یه مرغ زرد کاکلی

یه روز که خیلی خسته بود، کنج اتاق نشسته بود

یه دزد رند ناقلا، شیطون و بد جنس وبلا

اومد و یه کیسه آورد، کاکلی رو دزدید وبرد

تنگ غروب که فلفلی، رفت به سراغ کاکلی

نه آب بود و نه دونه بود، نه کاکلی تو لونه بود

داد زد و گفت : مرغ کاکلی، توپول موپولی

دست وپا گلی، نوک حنایی، کجایی؟

فلفلی هی صدا زد، اما جواب نیومد

تنها یه رد پا به جا، مونده بود اون دورو برا

آقا فلفلی قبا به تن، شال به کمر، گیوه به پا، کلاه به سر

یه کوزه آب، یه سفره نون، از توی ده اومد بیرون

کدخدا گفت: اوقور به خیر، مگه با ما قهری فلفلی؟

عازم شهری فلفلی؟

فلفلی گفت :اون مرغ زرد پا کوتاه ، کاکل حنای نوک طلا

که صد تومن می خریدنش، نمی دادمش، دزده گرفت و بردش

میرم که پیداش بکنم، دزده رو رسواش بکنم

یک سره رفت ارومیه، تا ببینه کی به کیه

این ور و دید اون ور و دید

این جا واون جا سر کشید نه مرغو  دید نه دزدو دید

از اون جا رفت به تبریز، منظره هاش دل انگیز

این جا و اونجا سر کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اون جا شد سوار فیل، یک سره رفت به اردبیل

کوه سهند وسبلان سر کشیده به آسمان

از پشت کوه سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اونجا رفت به آستارا، شهر قشنگ با صفا

گوشه کنارا سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اون جا بی معطلی، یک سره رفت به انزلی

میون دریا کشتی بود، ماهی به این درشتی بود

تو کشتی ها سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اونجا رفت به شهر رشت، این ور وگشت اون ورو گشت

تو شالیزارا سر کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اون جا رفت به لاهیجان، مردم خوب مهربان

شهر به این مصفایی، سر تا سرش باغ چایی

یه گشتی توی کوچه خورد، یه عالمه کلوچه خورد

اینجا رو گشت، اونجا رو گشت، از تنکابن هم گذشت

عروس شهرهای شمال، مرکز باغ پرتقال

از اون جا با مینی بوس، یک سره رفت به چالوس

این جا و اون جا سر کشید نه مرغو دید نه دزدو دید

از بس که هی بارون اومد، از اون جا هم بیرون اومد

نشست توی سواری، یکسره رفت به ساری

دو متر و نیم پارچه خرید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اونجا شاد وخندان، رفت توی شهر گرگان

ترکمن های اسب سوار، دنبال هم قطار قطار

تو دشت و صحرا سر کشید،  نه مرغو دید نه دزدو دید

از اون جا بیرون اومد، رفت توی شهر گنبد

گنبد قابوس اینجاست، ببین ببین چه زیباست

اینجا واونجا سرکشید، نه مرغودید نه دزدو دید

از توی شهر گنبد، یکسره رفت به مشهد

وقتی به صحن نو رسید  یک دفعه کدخدا رو دید

کدخدا گفت: سفر بخیر، همه جا رو گشتی فلفلی؟

جطوری مشتی فلفلی؟

تنها میای تنها می ری، بگو ببینم کجا می ری؟

فلفلی گفت: دارم یه جای دور می رم،  به شهر نیشابور می رم

هندونه هاش چه عالیه، حقا که جاتون خالیه

تو جالیزا سرک کشید، اینجا واون جا سر کشید

سوار سوار ، پیاده سوار خودشو رسوند به سبزوار

سر تا سرش باغ هلو هلو،هلو برو توگلو

از اونجا رفت به شاهرود، آب وهواش چه خوب بود

وقتی رسید به دامغان، پسته خرید فراوان

از اونجا رفت به گرمسار، خربزه های آبدار

از اونجا رفت به تهران، شهر بزرگ ایران

شهر نگو شهر فرنگ، هرچی بخوای از همه رنگ

توی شلوغی سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از شلوغی کلافه شد، عازم شهر ساوه شد

هوا پر از بوی بهار، زمین پر از باغ انار

اینجا رو دید اونجا رو دید، رفت و به شهر قم رسید

سوهان فرد اعلا، شیرین مثال حلوا

حلوای تن تنانی، تا نخوری ندانی

به شهر کاشان که رسید، اینجا دوید اونجا دوید

عقرب وقالی یک طرف، گلاب عالی یک طرف

تو گلزار ها سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اونجا رو به پایین، رفت به نطنز و نایین

از اونجا رفت به اصفهان، اینجا کجاست نصف جهان

ساختموناش قشنگ قشنگ، با کاشی های رنگارنگ

تو ساختمونا سرک کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

اسباباشو چید توی ساک، از اصفهان رفت به اراک

اینجا واونجا سرکشید، انگور بی دونه خرید

چه انگوری! چه انگوری! مثل چراغ زنبوری

همراه یک مسافر، شد راهی ملایر

تو کوچه وتو بازار، کشمش وشیره بسیار

اینجا واونجا سر کشید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از ملایر دوان دوان، دوید به سوی همدان

بدون هیچ معطلی، رفت و رسید به بوعلی

پای پیاده شد روان، از همدان به باختران

اینجا واونجا سر کشید، چیزی به جز گیوه ندید

از باختران راه افتاد، به سوی خرم آباد

به خرم آباد که رسید، نه مرغو دید نه دزدو دید

از اونجا رفت به دزفول، هرکی به کاری مشغول

از اونجا با یه پرواز، پرید تو شهر اهواز

وقتی رسید غروب بود، صحبت تانک وتوپ بود

تو اهوازم نایستاد، تنگ غروب راه افتاد

از توی شهر اهواز، یکسره رفت به شیراز

حافظ وسعدی رو ببین، چه دل فزا چه دل نشین

اینجا دوید اونجا دوید، گوشه کنارو سر کشید

نه مرغو دید نه دزدو دید، رفت و به شهر یزد رسید

قطاب و باقلوا خرید، پشمک وزولبیا خرید

شد عازم رفسنجان، از اونجا رفت به کرمان

شهری که قالی داره، زیره عالی داره

اینجا واونجا سر کشید، نه مرغو دید نه دزدودید

از پشت کوه تفتان شد، عازم زاهدان

اینجا واونجا سرکشید، یه رد پای تازه دید

روی شتر سوار شد، عازم چابهار شد

دورو برو نگاه کرد، رد پاشو پیدا کرد

این همه آزارم دادی، بالاخره گیر افتادی

حالا می خوای چیکار کنی؟ کدوم طرف فرار کنی؟

نه اینوری نه اون وری، یه راست برو کلانتری

ای مرغ زرد پا کوتاه، کاکل حنای نوک طلا

هی دنبالت دویدم، رنج سفر کشیدم

خوب شد که پیدات کردم، الانه بر می گردم

می برمت به خونه، می دمت آب و دونه

دونه بخور که چاق شی، سالم و سر دماغ شی


<iframe src='https://sound.tebyan.net/SoundPlayer/297107' allowFullScreen="true" webkitallowfullscreen="true" mozallowfullscreen="true" height="270" width="480" ></iframe>

UserName

بیشتر بشنوید

بیشتر

پربازدید هفته

بیشتر