قسمت چهارم نمايش راديويی "انتظار" خلاصه داستان: «حسن نوه ملوک اینو از پشت در شنیده و از اونجایی که به بیبی دلبستگی زیادی داره فکری به ذهنش رسیده و به مش رحمان پستچی بازنشسته محل میگه که بهتره اونها نامهای ساختگی رو تدارک ببینند و مش رحمان که بیبی گمان میکنه هنوز پستچی است اونو برای بیبی بفرسته و از این طریق بیبی به زندگی امیدوار شده و انتظار اومدن فرزندش حال اونو بهتر کنه.» (کاری از شبکه رادیویی تهران) (20:44)