داستان راستان با صدای سید جواد هاشمی"گرمی هوای تابستان شدت كرده بود . آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت میتابيد ، در اين حال مردی به نام محمد بن منكدر كهخود را از زهاد و عباد و تارك دنيا میدانست - تصادفا به نواحی بيرونمدينه آمد ، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامی افتاد ..." (3:52)