داستانی عبرت آمیز از «آیت الله شهید دستغیب» در مورد عابدی که در بنی اسرائیل بود که در صومعه به تنهایی مشغول عبادت بود ولی در یک امتحان سخت قرار گرفت و با یک نامحرم تنها شد، کم مانده بود پایش بلغزد ولی دستش را در آتش کرد تا آتش شهوتش خاموش شود و خود را از گناه حفظ کرد.
هفتمین قسمت از سخنرانی شیخ حسین انصاریان دهه اول محرم 1394 در هیات صاحب الزمان (عج) با موضوع تجارت و خسارت:
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند، مرد اگر هست به جز عالم ربانی نیست
کار اقتصاد مقاومتی، این عبادت است، این روایت در کافی شریف است، پیغمبر می‌فرمودند عبادت هفتاد بخش است شصت و نه بخش عبادت در کسب حلال است، مردم اگر جنس سالم تولید کنند کارخانه‌ها جنس سالم تولید کنند، لبنیات سالم تولید بکنند، پروتئین سالم تولید بکنند، چقدر عبادت کردند، خب روز اهل قرآن تشنه خدمت هستند اول خدمت به خودشان به بدنشان، به جانشان، به زن و بچه‌شان، بعد هم خدمت به مردم خدمت به مملکت، این یک تشنگی است.
پاسخ «حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدی» به پرسشی درباره «نوع تعظیم بنده در برابر خداوند متعال و بهترین وضعیت عبودی و خضوع در برابر خدا»منبع: رادیو معارف
قسمت اول از قصه زیبای کودکانه «طلا ساز و نجار» تقدیم به نوگلان عزیز «این قصه ماجرای نجار و زرگری است که دوستای خیلی خوبی برای هم بودن. زرگر توی کار و پیشه‌اش دچار مشکل می‌شه و تصمیم می‌گیره تا از شهر خودش سفر کنه. نجار هم که نمی‌تونست دوری دوستش رو تحمل کنه با زرگر در این سفر همراه می‌شه و در طول سفر ماجراهایی برای این دو دوست اتفاق می‌افته...» منبع: ایران صدا
قسمت دوم از قصه زیبای کودکانه «طلا ساز و نجار» تقدیم به نوگلان عزیز «به اونجایی رسیدیم که این دو دوست در ادامه سفرشون برای جستجوی کار و درآمد مناسب، به شهر بت پرست ها رسیدن و خودشون رو به شکل اون ها درآوردن و وارد بت خونه شدن . اون ها این مرتبه نقشه ای دارن تا بتونن پول خوبی رو تو این شهر به دست بیارن، اما چه نقشه ای؟!» منبع: ایران صدا
قسمت سوم از قصه زیبای کودکانه «طلا ساز و نجار» تقدیم به نوگلان عزیز «در قسمت های قبل داستان "طلاساز و نجار" به اونجایی رسیدیم که اون دو دوست بت های گرانقیمت رو از بت خونه می دزدن و بعد از اون راهی شهر خودشون می شن . طلاساز و نجار بت های قیمتی رو در نزدیکی شهر، کنار درختی زیر خاک پنهان می کنن...» منبع: ایران صدا
قسمت اول از داستان کودکانه «افسانه گوساله قهوه ای» تهیه شده در ایران صدا «در روزگاران قدیم زن و مردی بودند که هفت پسر داشتند اما بسیار دوست داشتند تا خواهری داشته باشند. آنها به نزد مادرشان رفتند و به او گفتند این بار باید ما را صاحب خواهری کنی. آنها وقتی خواستند برای مدتی به شکار بروند پیش مادر رفتند و گفتند: اگر برای ما خواهر به دنیا بیاوری ما برای همیشه نزد شما می مانیم وگرنه شما را ترک می کنیم...» (7:48)
قسمت دوم از داستان کودکانه «افسانه گوساله قهوه ای» تهیه شده در ایران صدا «در ادامه داستان؛ پسران رفتند و در قلعه ای ساکن شدند و مادر هفت پسر نیز بعد از به دنیا آوردن دخترش، شوهرش را از دست داد و...» (9:54)
قسمت سوم از داستان کودکانه «افسانه گوساله قهوه ای» تهیه شده در ایران صدا «در وقتی مادر هفت برادر به قلعه رسیدند، در گوشه ای پنهان شدند تا ببینند که او چه عکس العملی را از خود نشان می دهد. آن برادران هم گربه ای را با خود داشتند که این گربه آب را بر آتش ریخت و آتش را خاموش کرد و دختر هم نتوانست غذایی بپزد...» (8:39)
داستان کودکانه زیبا با عنوان «افسانه پیرمرد عابد» تهیه شده در ایران صدا «در روزگاران قدیم پادشاهی بود که دختری زیبا داشت. او خواستگاران زیادی داشت. او دستور داد تا خواستگارانش روی زمینی که خاکستر ریخته شده بنشینند. از قضا پیرمرد خارکنی که از آنجا می گذشت روی خاکستر نشست و...» (11:04)
داستان پندآموز کودکانه با نام «تازه مسلمان» تهیه شده در صدا و سیمای قم «دو همسایه كه یكى مسلمان و دیگرى نصرانى بود، گاهى با هم راجع به اسلام سخن می‌گفتند. مسلمان كه مرد عابد و متدینى بود آن قدر از اسلام توصیف و تعریف كرد كه همسایه نصرانیش به اسلام متمایل شد و قبول اسلام كرد. شب فرا رسید، هنگام سحر بود كه نصرانى تازه مسلمان دید در خانه‌اش را می‌کوبند، متحیر و نگران پرسید: كیستى؟ ...» (3:31)
قطعه«عاشق»؛ از آلبوم «اویاندیلار یاتانلار»؛ دکلمه «ابراهیم فرجاد»؛ انتخاب و تنظیم موسیقی «غلامرضا میرزازاده»؛ شعر از « محمد عابد» (تولید دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی) (4:29)
لطفا منتظر باشید ...
