قسمت سوم نمايش راديويی "انتظار" خلاصه داستان: «دلشکستگی و چشم براهی رو به وخامت رفته و همسایهها از اون مراقبت میکنند. در این بین ملوک بیش از همه به اون نزدیکه؛ اون روزی به خونش برمیگرده به پسرش اسد که همسرشو از دست داده و با بچههاش اعظم و حسن در خانهی مادرش زندگی میکنه میگه که چنانچه خبری از مرتضی نرسه بیبی نمیتونه دوام بیاره ...» (کاری از شبکه رادیویی تهران) (22:56)