قصه کودک زیبا با نام «پیرمرد پینه دوز» تهیه شده در ایران صدا «در زمان های قدیم حاکم وقت اصفهان بیشتر شب ها به صورت ناشناس در محله های شهر می گشت، یک شب وقتی در حال گردش بود، در بازار قیصریه صدای تق و توقی به گوشش خورد. جلوتر رفت، دید یک دکان پیرمردی پینه دوزی زیر چراغ موشی روی پوست تخت کهنه ای نشسته است و تکه های چرم خیس خورده را از توی تاقار آب کنار دستش برمی دارد و می گفت: بکوب، بکوب، همونه که دیدی...» (8:00)