داستان خوب کودکانه با نام «اسرار نهان» تهیه شده در صدا و سیمای چهارمحال و بختیاری «دانای ده در زمینی مشغول کاشتن نهال بود. یکی از اهالی دهکده نزد او آمد و با حالتی هراسان و بیمناک به او نزدیک شد و به آهستگی گفت: استاد! رازی دارم که باید برزبان آورم! می خواهم آن را برای شما بگویم! فقط باید قول بدهید که آن راز را به شخص دیگری نگوئید و همین جا آن را فراموش کنید. دانای ده به چشمان مرد خیره شد و گفت...» (1:30)