موعظه ای زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«مرحوم حاج آقا کوثری می گفت در شهادت حاج آقا مصطفی در مجلس ترحیمش هرچی از حاج آقا مصطفی گفتم، امام خم به ابرو نیاورد ولی تا روضه حضرت علی اکبر را خواستم بخوانم، دیدم امام به پهنای صورت اشک می ریزد»
حکایتی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از ذاکرین می گفت موقع خواندن دعای کمیل نامه ای به دستم رسید و نوشته بود مادر و فرزندی هستیم که سنی هستیم و از زابل آمده ایم قم مسجد جمکران و حرم حضرت معصومه(س) برای شفای فرزند مریضم»
موعظه ای آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«در بم منبر رفته بودم یه جوان سنی که فلج بود عبایم را کشید و به من گفت حاج آقا اگر شفایم را امشب از حضرت اباالفضل بگیرید، همین امشب شیعه می شوم»
داستانی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«شیخی نقل می کرد در کربلا کنار ضریح حضرت اباالفضل العباس جوانی به حضرت عباس می گفت یا مادرم را شفا بده یا میروم نجف و به پدرت شکایت می کنم»
داستانی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از نزدیکانمون که حجاب درستی نداشت و در صورتش لک زیادی داشت و خیلی ناراحت بود، در کربلا به واسطه خاک زیر پای زائران امام حسین(ع) در بین الحرمین همه لکهای صورتش از بین رفت و خوب شد»
موعظه ای زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از اولیای الهی بود که هروقت کسی نزد او از گرفتاری ها شکایت می کرد که گرفتارم می گفت الحمدلله گرفت یاری. گرفت تار یاری. شربت رضای الهی را می چشانید»
موعظه ای آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«جوانی در کنار کعبه گناهی کرد و دست نامحرمی را گرفت و مورد غضب خداوند قرار گرفت ودستش به دست آن زن چسبید و کنده نشد. به عنایت امام حسین علیه السلام و دعای او، دستشان از هم جدا شد»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«جوانی بود که در حال مستی و رقص و گناه، تا ما را دید احترام کرد و آمد نزد من و از من عذرخواهی کرد. منم گفتم چرا از من، از خود خدای مهربان معذرت خواهی کن و توبه بکن»
داستانی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«شب بیستم ماه مبارک رمضان در اروپا بودم و جوانی آمد و گفت بزرگترین گناه کبیره را مرتکب شده ام. الان می خواهم توبه کنم. گفتم شب شهادت امیرالمومنین است حضرت را واسطه قرار بده محضر خدا و بعد توبه کن»
موعظه ای زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از بهترین راه های ترک گناه این است که در حین مواجهه با گناه دستت را به سینه بگذاری و سه مرتبه بگویی صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین»
حکایتی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«رسول ترک می گفت من به هیات امام حسین نمی آیم مگر اینکه زنجیر به گردنم بیندازید و مرا به مجلس بکشانید و بلند گریه می کرد و می گفت یا حسین غلط کردم آقاجان»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یکی از خطبا می گفت در هواپیما شخصی خواست حال ما را بگیرد. او می گفت من طلافروشی دارم در شیراز و وضعم خیلی خوبه و ماهی دوسه بار می آیم تهران خوشگذرانی می کنم و برمیگردم. ولی هیچ اتفاقی هم نمی افتد. چرا الکی مردم را سرکار می گذارید و از جهنم و تنگی معاش و ... میترسانید؟»
حکایتی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«جوانی در جمکران آمد به من گفت من از علی گندابی بدتر بودم و گناهم بیشتر از او بود ولی با حکایت علی گندابی که تعریف کردین توبه کردم.»
داستانی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«سید محمدرضا طلبه ای بود که خیلی اهل معرفت بود. از جوانی با هوای نفسش مبارزه می کرد و می خواست خودش را برای قیامت آماده کند و در نهایت به شهادت رسید»
موعظه ای عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«وقتی خداوند می خواهد حضرت عزرائیل را قبض روح کند به خداوند عرض می کند اگر می دانستم جان دادن اینقدر سخت است با بندگانت مدارا می کردم»
حکایتی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«حضرت خدیجه سلام الله علیها به دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها گفتند که من از فشار قبر می ترسم به پدرت رسول خدا(ص) بگو پیراهنش را با من در قبر بگذارد»
حکایتی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«آیت الله العظمی مرعشی نجفی نماز جماعت را بسیار سریع می خواند به طوری که مستحبات را نیز نمی خواند»
داستانی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«استاد ما شهید حاج غلامرضا عسکری دختری دارد الان پزشک است. وقتی دخترش به دنیا آمد، هفتمین روز برای بچه عقیقه کرد و رفت جبهه وشهید شد»
خاطره ای شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«مادر شهید می خواست فرزندش را دفن کند ولی همان شب فرزندش در عالم رویا به مادرش گفت مادر ما مهمان امام رضا علیه السلام بودیم. بگذار با رفقایم به پابوسی حضرت برویم»
حکایتی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«در بین الحرمین کربلا برادر سه تا شهید نقل می کرد وقتی مادرمان جنازه برادرم را دید، سجده شکر کرد و گفت خدایا شکرت که شرمنده حضرت زهراء سلام الله علیها نشدم»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«دختر شهیدی که از بس بی تابی می کرد وقتی جنازه پدرش را دید درد دلی با او کرد که دل همه را سوزاند. بعد از مدتی فراق پدر را نتوانست تحمل کند و او هم از دنیا رفت»
موعظه ای شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«سید محمد رضا دستوریان طلبه ای بود با صفا و ساده زیست بود و می گفت خودش را برای آخرت و قبر آماده می کند و در جبهه شهید شد»
موعظه ای شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«درس عبرتی که دختر کوچکم به من داد دل منو چنان سوزوند که اشکمو جاری کرد و به یادم انداخت که مگر ما چند تا امام زمان داریم که اصلا به او توجه نمی کنیم»
داستانی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«علی گندابی با یک روضه حضرت اباالفضل العباس چنان متحول شد که رفت به نجف و از مریدان میرزای شیرازی شد و در آخر در صحن مطهر امیرالمومنین امام علی علیه السلام زیر قدمهای زائران امیرالمومنین تا ابد آرام گرفت»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«یخ فروشی در بازار داد می زد بیایید از کسی که سرمایه اش آب می شود یخ بخرید. عمر انسان هم سرمایه اوست و هر لحظه از سرمایه اش کم می شود»
حکایتی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«جهانگیرخان قشقایی سوارکار ماهر و مطرب ماهر و تیرانداز ماهری بود. ولی با یک تلنگر مسیر زندگی اش عوض میشه و جزء عالمان بزرگ شیعه می شود»
حکایتی جانسوز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«جانباز شیمیایی که تمام صورتش و دستانش تاول زده بود این تاولها به دخترش هم سرایت کرده و دختر کوچولویش هم مثل خودش بستری شده بود و می گفت بابا دستام می سوزه»
موعظه ای شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«ایلیا مسیحی بود و دوستش هادی مسلمان. شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان با هم به مسجد جمکران رفتند و در آنجا حضرت توجه و عنایتی به او کرده و مسلمان شد»
حکایتی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«میرا جواد آقا ملکی تبریزی که استاد عرفان امام خمینی بود در جلسه ای نشسته بود که از سخن شخصی عصبانی شدند و گفتند بوی غیبت می داد و چهل روز مرا به اذیت انداخت»
داستانی عبرت آمیز از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«هم مباحثه ای ما در ایام جوانی یک طلبه ای بود که خیلی فقیر بود. روزی نان در خانه نداشت و مادر خانم و پدر خانم هم مهمانشان شدند. همان لحظه بالای پشت بام به سمت جمکران به امام زمان(عج) توسل کرد و حضرت آبرویش را همان شب خرید»
داستانی آموزنده از حجت الاسلام و المسلمین«سید حسین مومنی»«شخصی برای دستورالعمل عرفانی آمد نزد شیخ جواه انصاری همدانی ولی ایشان دستورالعملی به او نداد چراکه هنوز شریعتش را درست نکرده و احکام شرعی اش را درست انجام نمیداد»
کلیپ صوتی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین"سید حسین مومنی": «یوسف با آنکه جوان بود ولی تسلیم زلیخا نشد. حتی به زندان هم رفت ولی دامنش را آلوده نکرد» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
کلیپ صوتی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین"سید حسین مومنی": «حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام در کنار خانه خدا به یک جوان وعده داد که در مدینه چهار هزار دینار بدهد. به شرطی که در راه شرعی خرج کند» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
کلیپ صوتی شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین"سید حسین مومنی": «حضرت موسی و یارانش دعای نزول باران می کردند که خطاب آمد یک بنده گنه کار در جمعتان هست. بخاطر او باران نازل نمی شود» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
کلیپ صوتی بسیار زیبا و شنیدنی از حجت الاسلام و المسلمین"سید حسین مومنی": «حضرت موسی وقتی می خواست برای مناجات با خداوند متعال بالای کوه برود، شخص کافری را دید که به خدا جسارت کرد. ولی خداوندذ در جواب آن بنده بد،چقدر لطف و عنایت کرد» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
نواهنگی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین «سید حسین مومنی» :«زهیر هر جا امام حسین علیه السلام خیمه می زد، از او دوری می کرد ولی در یکی از منازل، جذبه حضرت او را شکار کرد و به یاران سیدالشهدا پیوست» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
نواهنگی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین «سید حسین مومنی» :«خانواده ای از اهل سنت بودند که فرزندشان فلج بود. ولی با عنایت امام رضاعلیه السلاام در قم شفا پیدا کرد» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
نواهنگی زیبا از حجت الاسلام و المسلمین «سید حسین مومنی» :«رسول خدا(ص) کودکی را بغل کرده بود و نوازش می کرد. وقتی علتش را جویا شدند، فرمودند دیروز دیدم با حسین من بازی می کند. این بچه احترام دارد. (در بعضی نقل ها وارد شده که او حبیب بن مظاهر بود)» (تولید اختصاصی بانک صوتی تبیان)
لطفا منتظر باشید ...
