قصه های بهلول

لطفا منتظر باشید ...
پنهان کردن پلیر
صوت تبیان بارگذاری صوت
آلبــــوم
تک فایــــل
ویدئوهــــا
قصه آموزنده کودکانه با نام «بهلول و حکم خوردن انگور»؛ «روزی یکی از دوستان بهلول گفت من اگر انگور بخورم حرام است؟ بهلول گفت: نه گفت: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم حرام است؟ بهلول گفت: نه پس چگونه است اگر انگور را درون خمره ای بگذاری و در زیر آفتاب قرار دهیم حرام میشود؟!...» تولید شده در صدا و سیمای استان قم (1:11)
01':11''
11687
-1
0
قصه قشنگ کودکانه با نام «الاغ کتاب خوان» تقدیم به بچه های نازنین «شخصی الاغ قشنگی جهت حاکم کوفه تحفه آورد. حاضرین مجلس به تعریف و توصیف الاغ پرداختند. یکی از حاضرین به شوخی گفت: من حاضرم به این الاغ قشنگ، خواندن بیاموزم. حاکم از شنیدن این سخن از کوره در رفت و به آن مرد گفت: الحال که این سخن را می گوئی، باید از عهده آن بر آئی...» تولید شده در صدا و سیمای استان سیستان و بلوچستان (3:22)
03':22''
13100
6
0
قصه زیبای کودکانه با عنوان «پیدا کردن پول دزدیده شده» تقدیم به بچه های خوب «بهلول در خرابه ای مسکن داشت و جنب آن خرابه کفش دوزی بود که پنجره اش بر خرابه مشرف بود. بهلول، ذخیره ی ناچیزی داشت که زیر خاک پنهان نموده بود، هرگاه احتیاج می یافت خاک را زیر و رو کرده به قدر کفاف از آن بر می داشت و بقیه را مجددا زیر خاک مدفون می ساخت. کفش دوز بر این قصه واقف شد و....» تولید شده در صدا و سیمای استان سیستان و بلوچستان (2:16)
02':16''
8608
-1
0
داستان کودکانه با نام «قصه بت شکنی حضرت ابراهیم(ع)» تهیه شده در صدا و سیمای مهاباد «روزی هارون الرشید و جمعی از درباریان به شكار رفته بودند. بهلول نیز با آن ها بود. آهویی در شكار گاه ظاهر شد. خلیفه ، تیری به سوی آهو افكند ولی تیرش به خطا رفت و آهو گریخت. بهلول فریاد زد: احسنت. خلیفه بر آشفت و گفت: مرا مسخره می كنی؟ بهلول گفت: احسنت من برای آهو بود، نه برای خلیفه» (00:37)
00':37''
9185
4
0
داستان پندگونه کودکانه با عنوان «خرقه، نان و جو و سرکه» از سری داستانهای بهلول؛ تهیه شده در صدا و سیمای سیستان و بلوچستان «بهلول بیشتر وقتها در قبرستان می نشست. روزی طبق عادت به قبرستان رفته بود و هارون به قصد شکار از آن محل عبور می کرد، چون به بهلول رسید پرسید: بهلول چه می کنی؟ بهلول جواب داد: به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیت و آزار می دهند. هارون گفت: آیا می توانی از قیامت و صراط و سئوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟ بهلول هم جواب داد: به خادمین خود بگو تا در این محل آتش روشن نمایند...» (2:08)
02':08''
7190
4
0
داستانی پندآموز کودکانه با نام «شکستن سر استاد!» تهیه شده در صدا و سیمای سیستان و بلوچستان «روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم! یک اینکه می گوید: خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد سوم هم می گوید: انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد بهلول تا این سخنان را از استاد شنید...» (1:52)
01':52''
11452
8
0
داستان آموزنده کودکانه با عنوان «تخت پادشاهی» تهیه شده در صدا و سیمای سیستان و بلوچستان «روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست. غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید نگهبانان گفتند: چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم!!!» (1:17)
01':17''
9981
6
0
داستان آموزنده کودکانه با عنوان «بهلول دیوانه یا بهلول دانا؟» تهیه شده در صدا و سیمای سیستان و بلوچستان «روزی بهلول از کوچه ای می‌گذشت، شخصی صدا زده گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟ بهلول گفت: برو، تمباکو بخر! مرد هم تمباکو خرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید.» (2:39)
02':39''
14471
5
0

هنرمندان