یه روز صبح، یک پروانه پیله اش را سوراخ کرد و بیرون آمد. او یک مورچه را دید که داشت با خودش دانه ای را می برد.
پروانه از مورچه دلیل کارش را پرسید. مورچه هم گفت که برای زمستانش دانه جمع می کند. پروانه بعد یک زنیور دید که داشت وزوز می کرد او فهمید که زنبور می خواهد عسل درست کند. پروانه رفت و رفت تا به یک غنچه رسید ...