به نام خداوند خورشید و ماه
که دل را به نامش خرد داد راه
جز اورا مدان کردگار سپهر
فروزنده ی ماه و ناهید و مهر
به دانش گرای و بدو شوبلند
چوخواهی از بد نیابی گزند
زدانش در بی نیازی بجوی
وگر چند سختیت آیدبه روی
زنادان بنالد دل سنگ و کوه
ازیرا ندارد برکس و شکوه
توانا بود هرکه دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود