بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر درد سرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
حق میدهم نشناسیام؛ اما برادر
از آنچه آمد بر سرم، چیزی نگویم
وقت وداع ِآخرت، عالم به هم ریخت
از شیون اهل حرم چیزی نگویم
بگذار سر بسته بماند روضههایم
از ماجرای معجرم چیزی نگویم
کم سوتر از چشمان من، چشمان زهراست
از گریههای مادرم چیزی نگویم
در کوچههای کوفه ناموست زمین خورد
از روضه های مجتبی؛ چیزی نگویم
شاگردهایم سنگ بارانم نمودند
از چهرههای آشنا چیزی نگویم