او بیدریغ و پاک بر دشت میتابید
ازصبح چون گلها بر باغ میخندید
در چشم او میشد نور خدا را دید
میشد ز دستانش صد باغ گل را چید
می شد کنار او با دردها خندید
می شد همچون ابر یک آسمان بارید
چون رود جاری شد رفت از میان ما
روشن تر از خورشید دریاتر از دریا