شب از چشمان سبز باغ پر زد
سحر عطر اذان پاشید هر سو
به روی جا نمازی از گل سرخ
نماز صبح میخواند پرستو
نشسته قطرههای روشن آب
به روی گونههایش مثل شبنم
دو چشمش آسمان خیس و ابری
نمیبارد از آن باران نمنم
گل قرآن میان دست هایش
گلی با برگ هایی سبز و زیبا
پرستو زیر لب می خواند آرام
دوباره سوره های کوچکش را